-
معنا را(منظور را )حدس بزنید
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 14:11
ضرب المثل:(گربه دستش به گوشت نمی رسد ؛میگه پیف ، بو بد میده)
-
دومین جمعه ماه بهمن
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 05:50
سلامی چو بوی خوش آشنایی.دیروز را با شستن سرامیک کف آشپزخانه شروع کردم(عجیب گرد و خاک بر زمین نشسته بود).سماور را روشن کردم.چایی را دم کردم.تخم مرغ آب پز کردم.خرما و کره ومربا و پنیر روی میز گذاشتم شیر را داغ کردم وروتین دم نوشهای صبحگاهی را از سر گرفتم.با علاقه عدس را پختم و ناهار را هم آماده کردم و میوه ها را شستم با...
-
آذرخش مکری(روانپزشک)
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 05:49
https://www.aparat.com/v/h41sz8z
-
احساس غریبی میکنم
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1403 07:47
باخانه مان غریبی میکنم.(مامان این اصطلاح«غریبی میکند»را بکار می بردند. احساس گم گشتگی می کنم. ساعت یازده و چهل دقیقه (11:400)بود به خانه سرد خود رسیدیم.فقط چند ساعت مانده بود تا بشود یک هفته غیبت ازین خانه.خانه ای که همیشه گرم بود درین هوای هشت درجه(8)همانند یخچال بود با لباس های گرم زیر دو پتو و روی یک پتوی دیگر دراز...
-
به پایان آمد این دفتر،حکایت همچنان باقیست.
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1403 11:45
سلام. ساعت ۳بعد از ظهر روز پنجشنبه هفته پیش ، بعد از خوردن ناهار ،در حالی که برق نبود( بدون آسانسور)خانه را به مقصد راه آهن ترک کردیم و ساعت ۱۱:۴۰ صبح امروز چهارشنبه از ایستگاه راه آهن به خانه رسیدیم. سفری که به خوبی آغاز شد و به سلامت به منتهی رسید. سفر زیارتی بود و برای بچه ها هم سیاحت در باغ وحش وکیل آباد مشهد...
-
امروز عازم اصفهانیم.
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1403 09:07
روز عید مبعث مبارک
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1403 07:35
.
-
سفر معنوی بعد از دوسال
شنبه 6 بهمنماه سال 1403 12:53
سلام.از حرم امام رضا(ع) صدای منو می شنوید .اسم تون ا بدین از دعا جا نمونید .خودم یه لیست دستم دارم که براشون دعا کنم از وبلاگیست های آشنا.هر کس متکبره و باورش نمیشه، دعا کار ساز باشه ،اختیار داره نگوید. دعایی کنیم به هم دیگه.کمترین خاصیتش ،یاد هم باشیم.خیر خواه هم باشیم.اگر خدا منت بگذاره و به آبروی زائران آرزومند ما...
-
اولین پنج شنبه ماه بهمن
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1403 07:26
سلام امیدوارم بهمن ماه را با شادی و نشاط به اولین پنج شنبه ماه بهمن رسانده باشید .درست دو سال قبل در چنین روز خود را آماده میکردم شصت و چهار سالگی را پاس بدارم.(متولد 29 بهمن ماه 1337 هست).شمارش معکوس را شروع کردم .با خود گفتم دیدی سال های سخت جوانی پشت سر گذاشته می شود و به بازنشستگی نائل می شوی ؟اون بدو بدو ها به...
-
خواهر همسر
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1403 16:14
خواهر شوهرم مهمان مان بودند برای ناها،اومد خونه من به تنهایی،مطلقه است،به داداشش گفت: « تو باعث بدبختی منی،خواستی ازدواج کنی،منو دک کردی،گفتی شوهرش بدین،زنم مو دماغ نداشته باشه ».همسرم همکلاسی شوهرش بوده و خودش میگه:« به مادرم گفتم ؛موافق این ازدواج نیستم.تهمت می زنه». خلاصه که ،ناهار کوفت مون شد جالبه که او به ظاهر...
-
آسیب دیدن روان متعاقب حادثه ها
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1403 15:52
شاید متوجه شده باشید مدتیست کمتر حرف می زنم.شاید به علت این باشد که خانم های آشنا در پارک (محل قدم زدنم) گفتند نبودی ببینی چه حادثه ای در پارک اتفاق افتاد و پلیس و نیرو انتظامی ساعت ها اینجا بودن و راه عبور بسته شده بود.(درهشتمین روز از دی ماه حین قدم زدن). جوانی که یک فرزند و همسر هم داشته با پدر خود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1403 08:20
آزمایش خون.صبحانه.عیادت.بستن چمدان.سفر
-
خونه مادر بزرگه،هانه امیدم بود
یکشنبه 30 دیماه سال 1403 18:29
مادر بزرگ جان از من می خواستند با خواندن سوره یس یادشان کنم.هرگاه سوره یس را میخوانم، یادشان می کنم.حالا شما فکر می کنید در روز چند بار یادشان میکنم؟،نه در هفته،نه ببخشید در ماه. عزیز زیبا !مرا ببخش اگر در یاد کردن تان ،کوتاهی می کنم.زندگیم را مدیون تان هستم. قلب مبارک شان در سینه همچون کبوتر بال ،بال می زد.دکتر علی...
-
ای همه عشق من کجایی؟
یکشنبه 30 دیماه سال 1403 12:00
مامان اولین عشق من
-
فیلم بی بدن(بیبدن)
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:12
همسر داشت صبحانه میخورد و همزمان فیلم هم می دید.بر پرده سینما این عنوان فیلم را دیده بودم ؛ولی تصمیم نداشتم نگاه کنم؛ چون عواطفم را جریحه دار می کرد .همسر اما برای چندمین بار(خودش میگه دهمین بار)هم فیلم را می دید ؛هم داستان آن را پیشاپیش برای من تعریف میکرد.(فکر کنم خیلی متاثر است از فیلم؛هر بار میخواهد زوایای جدیدی...
-
خبر آمد خبری در راهست
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:13
تکه ای از دکلمه و قشنگست. امروز ساعت ده صبح بود.داروهامو خورده بودم.صبحانه را نیز هم. برادر کوچکترم (بلا فاصله بعد از خودم )، زنگ زد با داداش کوچولوی مان(کوچکتر از خودش و 60 ساله )بیمارستانیم. سحرگاهان که تو خواب بودی ( ساعت چهار نیمه شب)در بیمارستان بزرگ شهر آنژیو شده . از من خواست به همسر او (که بیمار و دچار ام...
-
فوت مادر زن داداش
چهارشنبه 26 دیماه سال 1403 17:21
دیشب خبر دار شدم مادر بزرگ برادر زاده ام به رحمت ایزدی پیوسته. پیرزن با حال و مهربان که جون سالم از کرونا در برده بود در اثر یه سهل انگاری جان شیرین خود را از دست داد. داماداو ،جوان ترین برادرم چهار سال پیش در اثر سکته قلبی(کرونا)جان شیرین به جان آفرین تقدیم کرده بود(فروردینماه سال 99)
-
تاثیر آلودگی هوا بر ...
یکشنبه 23 دیماه سال 1403 06:50
بیماران تنفسی در این هوا چگونه نفس بکشند؟ شاخص آلودگی هوا امروز صبح (۱۷۰) بوده است. من نیز پیاده روی نکرده ام و این به من ضرر زده. پی نوشت:علیرغم آلودگی وسردی هوا ، شش هزار گام پیاده روی کردم ؛بعد از هشت روز توقف در خانه.
-
چهارمین شنبه دی ماه
شنبه 22 دیماه سال 1403 06:07
چون خواهر جان مرحومم متولد ماه دی بوده است ،دراین ماه همه حواسم به او و خاطراتم از اوست. خواهر جان ، کدبانو و هنر مند ، مادر را خوشحال و خندان به سفر حج فرستاد؛بعد هم مقدمات سفر او به آمریکا را فراهم آورد و خودش بعد از چند ماه در فروردینماه 73 به اتفاق چهار فرزندش ازین دنیا رفت.
-
دوستت دارم ؛ میدونی که این کار دل...گناه من نیست...
جمعه 21 دیماه سال 1403 08:47
بعد از ازدواج ، همسر عملا ، به من آموخت؛ هرگز به کسی که دوستش دارم ؛ نگویم دوستت دارم ؛ چون وحشت زده می شود و دو پا دارد ؛ دوتا هم قرض می کند و با سرعت نور ا ، ز تو دور می شود. اما این روزها ، با خیال راحت سر زانوی های نوه ام (دختر زیبای پسرم)را می بوسم و با خیال راحت بهش میگم :«عزیزم! خیلی دوستت دارم». سالها پیش (13...
-
نامه موتسارت (موتزارت اطریشی)برای مادرش
چهارشنبه 19 دیماه سال 1403 12:19
مادر! « قلبم مالامال از شادی است؛ چون خود را در این سفر بسیار شادان حس می کنم. هوای درون کالسکه به قدر کافی گرم است. کالسکه چی مردی متهور و بیباک است و کالسکه را به سرعت باد در جاده می راند. پدر،قبلا شرح مسافرت مان را برای تان نوشته؛ و نوشتن این چند خط از طرف من، به این دلیل است که نشان دهم ؛به وظیفه خود در قبال...
-
دومین چهارشنبه ماه دی
چهارشنبه 19 دیماه سال 1403 04:18
دی ماه امسال از روز شنبه شروع شد(تقارن اول ماه واول هفته ).و این دومین چهارشنبه از ماه دی است.خواهرم(که خدا بیامرزد اورا)؛متولد ماه دی بود و با همسر برادرم که او هم متولد ماه دی است در کدبانو گری شانه به شانه . هر دو بسیار با برنامه زندگی خانوادگی شان را مدیریت می کردند .(سفره آرایی شان نیز هم ). هر گاه زنی را می بینم...
-
موضوع انشا
چهارشنبه 19 دیماه سال 1403 04:08
جوانتر بودم خیلی دوست داشتم بتوانم پیرامون یک کلمه ساعتها فکر کنم و بنویسم.وقتی مجله اطلاعات بانوان را میخوندم با خود می گفتم خانم مشاور چگونه به ذهنش می رسد مشکل (گره) این خانم چگونه حل میشه؟امروزه می بینم اطلاعاتی باید داشته باشیم و فکر هم بکنیم.تمرکز کنم تا به یاد مان آید. خانمی به من گفت دانشجوی دکترا بوده ام در...
-
خوردم تا حد ترکیدن
چهارشنبه 19 دیماه سال 1403 03:36
مدتی است بلاگ اسکای تغییراتی کرده که نوشتن ها ی من کم شده. امروز دیدم دوستی نوشته بود وقتی به هم می ریزم رو به خوردن میارم و آنقدر میخورم که می ترکم و البته بعد پشیمان می شوم که حاصل مدتها حفظ رژیم ام را... بی اعتنایی به فرمان های ذهن(که پس رژیمت چی میشه)؟؛اولین کاریست که از ما بر میاد .درسته زور ما به دیگرانی که در...
-
«آذرخش مکری» تاثیر حزن و غم را ...
سهشنبه 18 دیماه سال 1403 11:16
اینو تصادفا یافتمش؛ و گوش دادم و حظ کردم.اگر فرصت کنی؛ گوش کنی؛کیف می کنی دوست بداریم همدیگر را ، تا می توانیم.
-
مدیرجان بلاگ اسکای کجایی ببینی چه بر سر مان آمده؟
سهشنبه 18 دیماه سال 1403 10:27
روزانه نوشتن دو صفحه تراوشات ذهنی (بافتن آسمون و ریسمون به هم) برای ماهیچه های ذهن(!) جزء ملزومات است. بد جوری تو ذوق بعضی ها خورد نوسانات مود بلاگ اسکای به طوریکه از نوشتن باز مانده اند(حالت فلج دست داده به من). خوش خیال بودیم که دنیا همیشه همین جور میماند. رفتم مرکز دیابت(کی؟شنبه گذشته)یه آقا اومده بود صحت اجرای...
-
اندوه زهره اندوه من نیز محسوب میشه
یکشنبه 16 دیماه سال 1403 19:16
امروز شنیدم برادر دوستم جان شیرین به جان آفرین تقدیم داشته.دوستم رفته بود دخترش را خارج از مملکت ببنه که خبر دار شد برادرش بیمارستان بستری هراسان خودش را رساند ولی خبر دار شد مدتها بوده که...ومتاستاز باعث شد عمر برادرش ...خیلی همدیگر را دوست داشتند .
-
اعلام آمادگی برای نزول اجلال عروسم و پسرم
شنبه 15 دیماه سال 1403 07:02
صبح روز شنبه عازم هستم به سوی مرکز دیابت برای دستورات پزشک خاص خودم.صبحانه را آماده کرده ام روی میز برای همسر .بعضی داروهامو خورده ام بعضی را می برم و ناهار امروز هم که باقی مانده شام روز پنج شنبه(از مهمانی نوه ها و پسر وعروسم)دارم.تا عصر امروز میخواهم کلی کار کنم تا وقتی دوشنبه پسر و عروس(دومی) از تهران می رسند،متوجه...
-
تجربه من از دیدن زن وسواس
پنجشنبه 13 دیماه سال 1403 15:21
تو بخش بستری بود.دختر پزشکش آورده بودش.تو روخانه داشته ظرفاشو میشستهاست.آب روان را پاک می دونسته.از روی پل الاغی عبور می کنه.ظرفا را دوباره می شوره. و چندین فقره عبور و مرور دیگر باعث می شود شستن ظرفا تکرار بشه و طول بکشد(بیش از حد معمول).
-
خبر خوب
سهشنبه 11 دیماه سال 1403 08:55
عزیز دل من ،نوه جون از مهد کودک خود تعریفای خوب می کنه.بالاخره عادت به رفتن کرد. کاش وبلاگ ها تاب بیارند با این تغییرات.