نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

مواخذه خویش

وقتی بیمار میشم،یه ذره بین دست می گیرم و بادقت دنبال علل احتمالی می گردم و با خشونت مثال زدنی،پرهای خود را دم آفتاب می سوزانم.این نحوه برخورد هام آموختنی بوده ،در صورتیکه دیده ام،پزشکان فقط درمان می کنند ،این نامهربان بودن ام با خود بیشتر آزار دهندگی دارد.

انگار والد درونم ،به کودک درونم ،تهدید می کند ،تکرار نکنی بار دیگر و همه را به دردسر بیندازی در صورتیکه بیماری هم جزئی از روند زندگی است.

دارم فکر می کنم عامل اصلی بد حالی ام چیه

درد ها علامت خوابیدن جلو کولر یا...؟

شیوع بیماری اُمیکرونه یا گرما زدگی یا ...

از ساعت ۱.۵ شب بیدارم .نگرانی بابت بیماری دو نوه،پدر و مادرشان ،و ابتلای خودم.سردرد و درد بند بند بدنم را به کولر نسبت می دهم ولی بیقراری هم پیدا کرده ام.مثلی هست ،خیاط در کوزه افتاد.دارم آبلیمو وعسل به علاوه گلاب می نوشم ولی برای سردرد باید فکر دیگری کنم.

.تحمل درد بند بند بدنم هم سخته. ،طفلک کوچولوها از دل درد می نالیدند.اونا زبان شان قاصر از توضیح دادن بود ،در حالی که تو محتمع مسکونی مان هر خانواده دلیلی برای بیدار شدن(خواب منقطع) دارند از تو کوچه سرنشینان سه تا ماشین  دارند بلند بلند باهم سر موضوعی می خندند و بلند میگن خوش گذشت .از آشناییتون خوش مان آمد .خانواده ج.دختر کنکوری دارند و خانواده ت بچه دو ساله و خانواده د.پسر مبتلا به بیمار روانی که هر شب سازی کوک می شود تا من بیدار شوم ،سکوت مطلق حکمفرما نیست.

نتیجه طرد از نظر روان شناسا

هرچه بیشتر کسی را طرد کنید، او بیشتر وابسته تان می شود.
خب دوست نداری کسی وابسته ات شود ؟طردش نکن
بر عکس
 می خوای کسی وابسته ات بشه؟ طردش بکن
فلانی اومده میگه :«این بچه من، خیلی به من وابسته است»،
 میگم :«طردش کرده ای.» 
ادامه مطلب ...

والد بودن کار هر( همه )کس نیست

امشب از ناراحتی بیماری نوه جان ام خواب از سرم پریده .طفل معصوم بیحال و بی اشتها و بی حوصله بود.الان چهار روز است بهبود نیافته.دهانش خشک و این پدر و مادر بی توجه(احتمالا میگن بچه خودمان است ،خودمان می دانیم و او).از نظر من بیماری فرزند از بی توجهی پدر و مادر اوست.ولی خودشان زن و شوهر معتقدند ویروسی است و تاب می آورد تا زمان بیماری طی شود .اگر مادر بزرگم زنده بود (خدا او را بیامرزد) میگفت ننه نگران نباش ،دختر است ،برای سختی های آینده ،زنده می ماند ،معتقد بود دختر جان سخت است ،پسر است که ممکن است شکننده باشد.ازین طرز تفکرش بدم می آمد.اینجور نیست ،بچه دختر و پسر ندارد هر دو نیازمند مراقبت و محافظت هستند .خودم را به یاد می آورم وقتی دو فرزندم بیمار می شدند خودم را نمی بخشیدم.امروز دهمین روز است که با پسرم و عروسم سر سنگین هستم که فرزند بیمار خود را مورد بی توجهی قرار داده اند.امشب خوابم نمیاد کاش می شد فریاد بزنم از دست شان و بگویم لیاقت فرزندتان را ندارید شما شایسته پدر و مادر بودن نیستید ،شما گوهر ندیده اید ولی در کف خود گوهر دارید. 

کاش می شد کتک تان بزنم،شاید آرام بگیرم. این کودک پناه ندارد اگر شما پناه او نباشید .وقتی پسرم و عروسم با خونسردی نگاهش می کنند با خود می گویم عجب خود پرست هایی هستند.شاید هم فکر می کنند من زیادی حساس نسبت به او هستم.

طفلک کوچک من!

بی گناه ،بی زبان!

کی شود ببینم بزرگ شوی و تلافی کنی قصورشان را.

آیا آن زمان دلم خنک خواهد شد؟



پی نوشت ۲:

طفلک عروسم و پسرم که هم غصه بیماری فرزندشان را خوردند هم من اونا  را مقصر جلوه دادم .این روزا خیلی ها بیمارند یعنی این همه مقصر تو حامعه داریم ؟

مادر شوهر که میگن اینه ها.

(ساعت ۹:۱۰دقیقه است و من از ساعت شیش صبح اومده ام خانه شان ،حتی اگر بدشان امده باشد,حالا خیالم راحت شده،خواب بودند آمدم و بچه بزرگتر بیدار شد در را وا کرد و جا خورد.بچه ها بهانه گیر شده اند و نوه بزرگترین  مون هم مبتلا شده)

خوندن وبلاگ بیم و امید (مرضیه )منو متقاعد کرد بیماری شایع شده که گریبان بچه ها را گرفته.