-
عید اومد بهار اومد ...
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 06:28
چه سال هایی عید را دیده ام. این 67 مین بهار است که من شاهد آن بوده ام. سال سی وهشت( 38)تو قنداق در حالی که یک ماه و چند روز داشته ام .سال سی و نه(39)در حالی که چهار دست و پا تا وسط سفره هفت سین پیشروی می کرده ام و سال چهل(40)در حالیک داشته ام به برادرم که مشغول شیر خوردن از مامانم بوده حسادت می کرده ام و سال چهل و...
-
صد سال به این سالها
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1404 05:00
امروز اولین دوشنبه سال 1404 و چهارم فروردین ماه است. 1404.04.04
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 اسفندماه سال 1403 06:45
سی روزه شدن ماه اسفند هر چهار سال یکبار
-
خصوصی به الف/پلف
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1403 10:35
ممنون که در باره من نوشته ای :«رضوان عزیز ، اولین کسی بودن که اون تعبیری رو در موردم بکار بردن که خودم به کار میبرم ( دیرجوش بودن)! فکر کن ، از لابه لای نوشته هات کسی واکاویت کنه و درست بزنه تو خال!». عزیز زیبای من! از اینکه برات جالب بوده از لا به لای نوشته هات با واکاوی به کشف نائل شوم و از قول خودت «بزنم توخال»یه...
-
آخرین پست سال 1403
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1403 05:49
روزهای آخر سال عجله داریم که تند و تند کارهای باقیمانده را انجام دهیم.
-
با استفاده از هوش مصنوعی برای دغدغه های خود مشاوره دریافت کنید.
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1403 05:18
نگرانی یه دوست عزیزمن : همسر برادرم ،نسبت به لطف و محبت های من ، قدر شناس نیست؛تو میگی من چه کنم؟ پاسخ هوش مصنوعی: درک می کنم که این موضوع می تواند ناراحت کننده باشد. وقتی شما به کسی محبت می کنید و قدردانی نمی بینید، احساس می کنید که تلاش هایتان نادیده گرفته می شود. در مورد این مسئله، چند راه حل وجود دارد: انتظارات...
-
آخرین شنبه ماه اسفند سال 1403
شنبه 25 اسفندماه سال 1403 05:25
خواهم نوشت بعد.فعلا کاری دارم. سال 72 داشت روز های آخر خود را ...وخواهرم خانه تکانی و مهمان داری (برادرم از آمریکا بعد از 17 سال از سال 55 برگشته بود) خواهر لباس سفید برای دو تا دخترش دوخته بود(خیاطی میدانست )و ماه رمضان هم بود و ...ومهمانی هم میداد(با دست پخت خوبش)
-
پاچشمم خورده
جمعه 24 اسفندماه سال 1403 08:22
غیبت طولانی من علتی نداشت جز دست نارسی به وبلاگم.خدا را دراین هفته بیشتر سپاس گفتم چون خطر از بیخ گوشم در رفته بود.دیروز پسرم رفت بیمارستان و گزارش سی تی اسکن خود راگرفت و قراره هفته اینده ببره پیش پزشک متخصص.ولی چون دوران نقاهت خود را با استراحت نگذراند و روزه گرفت درد عضلات سینه اش در عملیات احیا قلبی بهبود نیافته...
-
از آخرین روز های اسفند سال های گذشته چه چیز درخاطر شما پر رنگ تر به جا مانده؟
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1403 16:57
وقتی در بین دوستان خود(ده نفر)چنین سوآلی را مطرح کردم؛ پاسخ های جالبی برایم نقل شد. میترا می گفت :هول مامان در دوران کودکی ،(که کار ها بر زمین مانده )هر سال نزدیک بهار، در اسفند ماه گریبان مرا هم ،می گیرد . ویدا می گفت:بازار رفتن و لباس نو خریدن به همراه پدر و مادرم برام از کودکی ها ، چشمک می زنه. آذر می گفت: مادر من...
-
یکی از آخرین یکشنبه های سال ۱۴۰۳
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1403 09:49
دقیقا یکشنبه قبل بود که ماه رمضان شروع شده بود و نوه یازده ساله ام پسر خوب عروسم پا به پای مادرش و پدرش روزه کرفت و من نگران خواهر کوچولوش بودم که کم اشتهایی داره و متخیرم او را چه شده.
-
سوآل خانم جوان از من :همسرم همش سرکاراست .وقتی به خانه می رسد فرصت کمی دارد با من گفتگو کند.چیزی میخورد و میخوابد من چه کنم؟
شنبه 18 اسفندماه سال 1403 12:22
پاسخ ایشان با استعانت ازهوش مصنوعی : حق دارید، این وضعیت بسیار خستهکننده و ناامیدکننده است. احساس تنهایی و نادیده گرفته شدن در چنین شرایطی کاملاً قابل درک است. در اینجا چند پیشنهاد برای بهبود این وضعیت ارائه میدهم: 1. درک شرایط: درک دلیل کار زیاد: سعی کنید دلیل کار زیاد همسرتان را درک کنید. آیا او برای تامین نیازهای...
-
شنبه ای از ماه اخر سال
شنبه 18 اسفندماه سال 1403 06:50
هفته ای که گذشت از صبح شنبه تا عصر جمعه حوادثی بر من گذشت عحیب. دم دستم دفتری گذاشته بودم و می نوشتم شنبه رفتن به خانه پسرم تا به چشم خود نوه را که بیمار شده بود ببینم.همان روز ویزیت پزشک متخصص خون. یکشنبه هم از ظهر رفتم منزل نوه و تا بعد از افطار بودیم که عروس خانم هم بیمار شده بود ببینم و مهمان شان در افطار...
-
وقفه افتاد
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1403 03:25
در دیدن وبلاگ خود مشاهده کردم مشکلی پیش آمده ودسترسی ام امکان پذیر نیست. چه خبر شده بود؟سرور ها دچار مشکل شده بودند؟ سحر ماه رمضان است .دیشب داشتم با نوه صحبت تلفنی می کردم دیدم پر حرف شده بود.ومادرش تاب وتوان نداشت می گفت بچه !بس کن.
-
ثبت مشاهدات پرستاری در بخش(بیمارستان) برای گزارش به پزشک معالج وظیفه پرستار است.
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1403 15:02
برق ها قطع میشه .اینترنت تاثیر می پذیرد و مردمی که عادت کرده اند از اینترنت استفاده کنند.بر سر خشم میان ولی خب کاری ازشون ساخته نیست.دیروز ساعت 12 ظهر تو خیابون بودم جمعیت شهر را می دیدم که مث مور و ملخ به کاری مشغولند ماشین های پارک شده اطراف ایستگاه مترو و مسافران مترو برام جالب بود زندگی جریان داشت.سرعت بی نظیری را...
-
دوشنبه ای جذاب و جالب در دومین هفته اسفند(مصداق : خدایا! آیا شود که گوشه چشمی به ما کنی؟)
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1403 06:40
ساعت 3و40 دقیقه (نیمه شب /سحرگاه)تا حالا بیدارم. با خودم مرور خاطرات سال های قبل ماه رمضان را کردم. امروز نوه زیبای من برای سومین روز روزه میگیره.هرچه پدرش و مادرش میگن :«تو فقط یازده سال و نیم داری .روزه بر تو واجب نیست »؛میگه :«چرا دختر دایی ام که فقط نه سال داره و از من هم کم سن تر است،روزه بگیرد و من نگیرم»؟انگار...
-
وای از سیاهی نامه عمل
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1403 04:37
اون روزا که دین و ایمان بهتری داشتم و از هرجا خطر سقوط ایمان ام میرفت، فرار می کردم ؛یادش به خیر .کاش خدا به خاطر آن روزها ، این من امروز را مورد عفو قرار دهد. همسر جان را خدا در جای خوب بهشت جای دهد (نوعی دعا) .زیرا در جوانی (اوایل ازدواج مان 27 ساله بود)می گفت :" من میخواهم در جهان دیگر « در بهشت » هم با تو...
-
شیخی به زن...گفتا مستی
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1403 04:26
-
اولین سحر ماه رمضان
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1403 05:15
سن کمی داشتم که پدر و مادرم برای سحری خوردن از خواب بیدارم می کردند.در اون سن کم در اثر شنیدن دعای سحر قادر به از حفظ خواندن فراز هایی از دعای سحر شده بودم.جالبه که الان نوه کوچولوی چهار ساله ام میتونه بخونه برام جالبه. او میخونه ،,ببعی شیطون بلا ،با مزه و ناقلا ،هرجا بری من میام ....تا اخر و من به وجودش مینازم.از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 اسفندماه سال 1403 07:07
امروز عزیز دل من نوه جان میاد خونه ما. تو اخبار سایت رکنا از گم شدن کودک ۹ ساله مبتلا به اوتیسم نوشته بود.مادرش چه کشیده تا پیدا شده.گلایه داشت از کلانتری بهارستان که به دیگر کلانتری هم گزارش نداده است.بخونید .تیتر خبر گم شدن مرموز پسر اوتیسمی
-
به نوه چهار ساله ام دعا کنید
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1403 05:15
عزیز دل مادر ،بعد از بیماری هفته پیش بی اشتهایی شدید داره و نگرانش هستم.مهربانهای بازدیدکننده از وبلاگم ، با نفس پاک تان به نوه نازنینم دعای خیر کنید.نوبت از دکتر فوق تخصص کلیه گرفته ام براش ، ولی پدر و مادرش تعلل می کنند.دستم به جایی بند نیست.دعا کنید خدا همت بدهد به پدر و مادرش.او عزیز دل من است.کارم گریه شده است....
-
یواش یواش صدای پاش از توی کوچه ها میاد
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1403 11:06
به ماه رمضان نزدیک شده ایم.این روزها هر کی را می بینم روزه دار است.یا به استقبال رفته اند یا قضای روز های سال قبل را گرفته اند.پسرم به باباش میگه روزه نگیری ها .تحت درمان دارو ها هستی تجمع دارو تو بدنت اتفاق می افتد.باید فراوان آب بنوشی .از غذا ها کمتر بخور ولی آب و میوه را بخور.یادم میاد گه پانزده شعبان سال 62 مصادف...
-
همه رفتن تلگرام
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1403 06:32
آیا تلگرام رقیب وبلاگ نویسی است؟
-
یک سال گذشت
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1403 05:05
♥️یک سال پیش در چنین روز از ماه های شمسی و پانزده شعبان از ماه های قمری، پسرم جشن ازدواج داشت. برف می بارید و خیلی ها به دلیل سرما ی هوا به جشن تشریف نیاوردند.متاسف شدم خیلی. جشن در تالاری خارج از شهر تهران بود و عموها و برادر داماد به هنگام بازگشت به اصفهان در بوران و برف گیر کردند و من شرمنده شان شدم. یکی از عموها و...
-
پر حرفی تا چه حد؟
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1403 11:53
گاهی به دلیل تولید فکر بالا میشه بتونی چندین تا پست ،بنویسی. هر روز چند تا پست نوشتن ،باعث تخلیه هیجان مان می شود . اگر هیجان ها وجود ما را تسخیر کنند خسته می شویم .خوبه وبلاگ داریم و می نویسیم. پزشک روان در بخش روان پزشکی معتقد بود داشتن یه دفتر یاد داشت یا یه ماشین تایپ برای بیماران بستری، باعث میشه حرفاشون را...
-
روز مهندس مبارک باد
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1403 08:55
سلام.صبح روز یکشنبه 5 اسفند(روز مهندس)را تبریک میگم خدمت همه شماها یی که تحصیلات تان مربوط است.گرچه بی مایه فطیر است.(یعنی چه تبریکی؟وقتی کادو و میز غذا خوری در کار نیست.
-
آن یار
شنبه 4 اسفندماه سال 1403 11:00
کزو خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود دیروز سر مزار پدرم این شعر در خاطرم آمد. زمزمه کردم. بعد به پدرم خطاب کردم:« باید ازین دنیا می رفتی تا برایت این شعر را بخوانم؟» حتما خوشش می آمده بهش بگم چقدر دوستش دارم. ولی چرا بر زبان نیاوردم؟ حتما با خود اندیشیده ام خودش متوجه می شود.
-
اولین شنبه آخرین ماه سال ۱۴۰۳
شنبه 4 اسفندماه سال 1403 04:53
ساعت ده و نیم صبح دیروز جمعه همسر جان پیشنهاد دادند بریم مزار مادر و پدر و خواهران و برادرم. و نشان به آن نشان من تا ساعت ۱۳ تو خیابان ها بودم. جاده شلوغ بود ،همسر می گفت:(« ننگ بزرگان و مرگ فقیران را کسی ماوجه نمیشه»،آیا کیه که مرده ؛اینقدر تو جاده پشت سرش شلوغه). سنگ های خوش اقبال مزار عزیزانم را با آب و گلاب شستشو...
-
هفته ای که گذشت(امروز اولین جمعه آخرین ماه سال)
جمعه 3 اسفندماه سال 1403 07:20
این هفته شامل روز های (4روز)آخر بهمن(مصادف با سالروز تولدم)و آغازین روز های (دو روز)ماه اسفند مصادف با تولد پسرم هم بیمار داشتیم هم تولد و دریافت کادو. مهمانی ماهانه خانواده همسراز ساعت 7 عصردیروز تا یازده و نیم «در خانه برادر همسر» به صرف شام(قابلمه پارتی «همه عدس پلو»). روزهای این هفته چقدر برمن سخت گذشت. عینک هامو...
-
دوم اسفند
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1403 10:08
چهل سال پیش در چنین روزی چشمم به جمال پسرم روشن شد.قدم بر دیده ام گذاشت .متولد شد
-
یه روز شادی یه روز غم/یه روز زیاد یا روز کم
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1403 06:00
گرچه دیروز غمگین بودم ولی چون امروز اولین روز آخرین ماه سال است؛امروز پست خواهم گذاشت.تا بعد. پی نوشت : تو ذهنم نوشته شده. اما الان(ساعت 11) نوبت دکتر دارم و مهمان هم برای ناهار دارم. پس بماند.