-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1402 18:46
به آلاله میگم مجردی ؟میگه نه،یازده ساله ازدواج کرده ام.میگم بچه داری؟میگه نه،مسئولیت داره.نمیخوام بچه داشته باشم. گ کتاب جلال آل احمد(سه تار ) یه داستان داره «بچه مردم».دردناکه ،زنی مطلقه سه روز بعد ازدواج مجدد اش فرزند سه ساله اش را می برد در خیابانی دور رها می کند و بر می گردد, چون شوهر دوم ، راضی نمی شود او را به...
-
تاثیر یه نقطه
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1402 09:01
آیا یه نقطه ناقابل می تواند معنا را تغییر دهد؟ رجیم و رحیم.زحمت و رحمت.مجرم و مُحرم فقط یه نقطه تفاوت دارند. دیگه چه تغییر کوچک معنای فاحش دارد؟ تولد نوه کوچولوی تاز در چنین روز رخ داد.گرچه سه سال بیشتر ندارد ولی کلی انرژی مثبت است برایم.
-
سه شنبه ای نورانی
سهشنبه 16 آبانماه سال 1402 12:41
در چنین روز دختر( اولیین فرزند)برادر آخری دنیا اومده از اون روز بیست و نه سال گذشته.داره زبان میخونه ایران را ترک کنه .مادرش امر فرموده یا ازدواج کن یا برو از حلو چشمم دور شو(خارج).میگه نمی خوام ازدواج کنم ،پس چاره ای نیست حز زبان بخونم برم دکترا.ت ولدش مبارک
-
حماسی ها میگویند
سهشنبه 16 آبانماه سال 1402 09:15
اگر مسئله ما را حل نکنید آسوده نخواهید بود
-
دندان پزشک ترمیمی
دوشنبه 15 آبانماه سال 1402 07:58
خانم دکتر وجیهه مرتضوی دندان پزشک ترمیمی در اصفهان استاد دانشکده دندان پزشکی و خواهر شان شیوا مرتضوی دندان پزشک کودکان هر دو فرزندان دکتر مرتضوی . غرض از طرح این موضوع ترمیم دندان پسرم که در زمین ورزش لب پر شده بود(در دوره راهنمایی ) کاش دند ان پزشکان همانند او بی دردسر، دندان های مرا درست می کردند. معضل بزرگ زندگی من...
-
کی مقصره؟
یکشنبه 14 آبانماه سال 1402 08:15
زنی خودش را سوزاند.چون ارمنی بود با مردی مسلمان ازدواج کرد که ارمنی شده بود ، دارای دو فرزند شده بودند، مرد باز مسلمان شده بود .پسرش ناظر بوده.به بیمارستان آورده بودند.ولی وسعت سوختگئ باعث مرگ او شد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1402 11:46
دیشب دو پسرم ودونوه ام در کنارم بودند و آخر روز پنجشنبه خوبی بود.کاش سلامتی شون و شادی شان هدیه خداوند به من باشد.خاله جان ام دیروز زنگ زدند و گفتند خوبند و همسر برادر که عصب سیاتیک اش(با دردناکی) تحت فشار قرار گرفته(اندام تحتانی ) تحت نظر پزشک قرار گرفتهاست۰.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1402 18:59
امروز از ساعت ۹ صبح، برای سپردن پیکر بی جا ن خیر النسا به خاک، در کنار همسر مرحومش ،همراه زهره(خواهر بزرگ همسر ) «عروسش »بودم. ساعت ۴ عصرتا حالا که به خانه برگشته ام حیرانم از مقاومت 95ساله اش. زنی بالا بلند و ترکه ای ،با دو پسر و یک دختر (همه بلند بالا),با نوه هایی ،یکی از یکی زیباتر (قد بلند),روستایی(امین آباد در...
-
هفته پیش در چنین روزی
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1402 17:35
نوه جونی را آورده بودند خانه مان ولی اشک های چشمش باعث شد قبول نکنم بماند رفت پیش مادرش.قصه ای شد واسه خودش
-
چشم زخم
سهشنبه 9 آبانماه سال 1402 10:57
یه خوش اندام،زیبا روی همه فن حریف،که از شادی ناشی از احساس خوشبختی (شادی هایش هاش را جار می زد) در دام تصادفی سهمگین گرفتار آمد و جان شیرین به جان آفرین تقدیم داشت.یه عده پچ پچ می کردند :«چشمش زدند», و یه عده به مقابله برخاستند که :«چشم دیگه چیه؟این خرافات را بذارید کنار،تند رانندگی می کرد ،از شادی خوشبختی،سرمست...
-
درباره نویسنده ای جالب
سهشنبه 9 آبانماه سال 1402 05:55
وق تی «کی یرکگور» در سال 1855 به شدت بیمار شد، به نظر می رسید که مقاومتی در برابر مرگ نداشت، اگرچه در آن زمان فقط چهل و دو ساله بود. پولی که از پدرش به ارث برده بود، در آستانه ی به پایان رسیدن بود—او بیشترِ این پول را صرف انتشار کتاب هایش کرد—و شاید بتوان گفت «کی یرکگور» احساس می کرد که زمان مرگش به موقع انتخاب شده...
-
تُپُلو و و
دوشنبه 8 آبانماه سال 1402 10:11
زنی مهربون نفسش بند اومده بود گفتم تپلو بودن باعث میشه شکم روی قلب تون فشار بیاره الان سه هفته است از من رو میگرداند.به فریبا میگم حرف بدی زدم که رنجیده؟فریبا میگه از بس شنیده لبریز بوده تیر خلاص را زده ای ،ظاهرش را نادیده بگیر و به رخش نکش.چون سیر، یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بد بوئی گفت، از عیب خویش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 آبانماه سال 1402 05:55
میگه : «التقاط» این مردم منو کشته و من نمی دونم منظورش از التقاط ، دقیقا چیه ! میگه :« این مردم ملغمه ای هستند », و من نمی دونم اینهمه اظهار نظر کردن او علامت چی میتونه باشه ! ادب را رعایت میکنه و در نهایت حیا و متانت درباره آدما نظر میده میگه : « این مردم خودشون را پای بند نمی کنند , از هر بوستان گلی چیده اند و از هر...
-
با استفاده از مناظره نخ و سوزن پروین اعتصامی،داستان بگو ،مگوی زن و شوهری را بنویسید
دوشنبه 8 آبانماه سال 1402 05:40
در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی کای هرزهگرد بی سر و بی پا چه میکنی ما میرویم تا که بدوزیم پارهای هر جا که میرسیم، تو با ما چه میکنی خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم بنگر بروز تجربه تنها چه میکنی هر پارگی بهمت من میشود درست پنهان چنین حکایت پیدا چه میکنی در راه خویشتن، اثر پای ما ببین ما را ز خط خویش، مجزا چه...
-
اسب سم طلای ابلق طبقه بالا
یکشنبه 7 آبانماه سال 1402 05:51
یکشنبه 7 آبان 1402 ساعت 06:49 کامنتم در « هنوز زندگی » را برای شما هم بگم.براش نوشته ام :( امیدوا م دیشب خواب تون برده باشه.خوابای خوب دیده باشید.اسب ابلق سم طلای طبقه بالا تون ،دست از یورتمه رفتن برداشته باشه.بیادم آمد شبی ساعت دوازده و نیم از خواب بیدار شدم (۲۳سال پیش)،چون شب ها ساعت ده میخوابیدم تا بتوانم صبح ساعت...
-
آرزویی که برآورده شد
شنبه 6 آبانماه سال 1402 20:09
وامروز سومین روز بود که نوه ها را در کنار خود داشتم شان چون مادرشان در سفر کاری بود. و امروز پنجمین حلسه مشاوره تلفنی ام با مشاور همکده بود که باورم نمی شد گره از کارم واشود. و فردادا هفتمین جلسه یوگاست که سرپرست باشگاهش داور توانایی در مسابقات استان است. و با تاسف فراوان از داغدار شدن همکلاس دوران دانشجویی ام باید...
-
دور همی جمعه به لطف جاری بزرگه
جمعه 5 آبانماه سال 1402 15:40
یه باغ خارج شهر در مراحل ابتدایی ساخت۱۴نفر بالغ ها ۷ نفر کودکان از ساعت ۱۳
-
به روز بودن بعضی وبلاگ ها
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1402 08:20
سلام.چشمم روشن می شود که وبلاگ هایی به روز رسانی شده اند.کاش شادابی را ناظر باشم و نشاط را.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1402 05:30
سلام. صبح تان به خیر.روز چهارشنبه خوبی داشته باشید.امروز قراره کلاس یوگا داشته باشم.همزمان نوه زیبا هم قراره مهمون خونه ما شود.این روزها کمی تا قسمتی با انگیزه تر شده ام.صبح ها ورزش در پارک را ادامه داده ام ،ناهار سوپ هم درست میکنم فقط دل نگران شرایط روزگار میشم.جنگ باعث ناراحتی مردم است.
-
سه شنبه ،دوم آبان ماه.
سهشنبه 2 آبانماه سال 1402 22:43
روز خوب و پر مشغله ای داشتم
-
داداش بزرگم
دوشنبه 1 آبانماه سال 1402 15:52
یکی از برادرانم که از من بزرگتر است در درس ریاضی مرا یاری داده و پس از آن من به خود امیدوار شده ام.قصه ازین قرار بود سال ۱۳۴۶ کلاس سوم دبستان بودم ثلث اول ریاضی را هشت گرفتم و داداش شبها درس خود را وانهادند و کمک ام کردند در ثلث دوم ریاضی را یازده شدم و باز ایشان رفتند سراغ درس های خود و من در ثلث سوم باز ریاضی را هشت...
-
تِم لباس ورزش
دوشنبه 1 آبانماه سال 1402 04:59
دیروز برام پیامک از خانم شمس اومد روزای دوشنبه زرد و بنفش بپوش صبحانه هم با زیر انداز بیار چون بعد ورزش،همه مون تو پارک بساط صبحانه دور همی داریم.دیدم من بلوز زرد و بنفش که ندارم و زیر اند از هم در دسترسم نیست و دوست دارم صبحانه در خانه بخورم پس ورزش صبحگاه را نرم،که خانم مهدوی زنگ زد گفت مهمان من و خانم رضایی...
-
نق نق،غر غر
شنبه 29 مهرماه سال 1402 11:33
وه خوب بود می شد نق بزنم غر غر کنم و یکی مث مامان متوجهم شود و بگه نازنینم! دنیا درست میشه دنیا همیشه یه جور نمی مونه. به همسر میگم دستم درد میکنه،میگه میخوای تو خونه کار نکنی ،این حقه قدیمی شده. میگم کی میتونه مجبورم کنه کار کنم؟من خودکار کارای خونه را می کنم چون کار در خونه را دوست دارم ولی برای اینکه دلداری ندی...
-
در خیانت تو همین بس،که امین خائنان باشی(علی«ع»)
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1402 05:26
عزیز دلم همسرجان، اومده پیش من و میگه :«چرا داشتی با نسرین خانوم تو حیاط مجتمع گل میگفتی و گل می شنفتی؟مگه خبر نداری به خاطر نخریدن سطل زباله جدید، به من تهمت زده خسیس هستی»؟ومن بهش گفته ام :« اگر تو بهتر اداره می کنی بفرما این ریش و این قیچی» .گفتم :نسرین خانم نظرش را گفته تو هم قبول نکرده ای و موضوع تمام...
-
یک هفته گذشت
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1402 05:15
از آمدن همسر از تهران یک هفته ای گذشت آسان و آرام.داروهامو (نایابند)از هلال احمر گرفت.دوچرخه نوه ام را تعمیر کرد.درب منزل همسایه را که توسط آیفون باز نمی شد ،درست کرد.اسناد بیمه تکمیلی را تحویل اداره بیمه داد.خرید میوه و سبزی کرد.و کلی ناراستی های مجتمع را راست کرد.خدا برای من و دیگران به خصوص نوه ها و پسراش حفظش...
-
آدم خوبیه
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1402 17:41
کی؟ یه خانومه است عروس اش به بهانه اینکه دعوتش به خونه دخترش نکرده نرفته مهمونی خونه دختره.مادر شوهر زنگ زده ،عروس گلم جات خالیه ،پس کی قراره بیایی؟عروسه گفته نمیخوام بیام دخترت از صمیم قلب راضی نبوده من بیام وگرنه جدی تر میگفت بیا،مادر شوهره گفته الان ما همه میاییم خونه ات بیاریمت لباساتو بپوش با سبد گل رفته خونه...
-
زندگی در لحظه
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1402 09:35
کی موافقه؟ کی مخالفه؟ شما موافق زندگی در لحظه هستید؟ آلبوم را ورق می زنم.عکس جوانی ها که هیچ خوشحال نبودم را می بینم.جوانی چهره ام را با حالا مقایسه میکنم.درسته سلامت و جوانی از دست رفته ولی آرامشم را دوست دارم.آرد را بیختم و غربال را آویخته ام. امروز چهارمین جلسه یوگا بودم.یک ساعت و ربع
-
حلول دیو در انسان یه احتمال است فقط
سهشنبه 25 مهرماه سال 1402 04:15
وبلاگ نویسی است که تداعی های اتفاقی» ذهن خود را می نویسد.همان قدر که نوشته اش مشوش به نظر می رسد ،ذهنش مشوش است ،رهایش کنیم بگذاریم را حت باشد تا از این امکان خوب نوشتن استفاده کند،شاید پزشکش به او توصیه کرده در جایی بنویسد تا تخلیه هیجانی شود و چون مزاحمش می شده ا ند و مسخره اش می کرده اند اگر بر کاغذ می نوشته ،اینجا...
-
طرف هر را از بر تشخیص نمیده
دوشنبه 24 مهرماه سال 1402 06:15
خودت را نجات بده
-
چه کتاب هایی خوانده ام؟
یکشنبه 23 مهرماه سال 1402 05:47
یکی از کتاب هایی که وقتی خواندم سعی کردم به آموزش هاش عمل کنم کتاب< مادر یک دقیقه ای> بود.مگه میشه در یک دقیقه ؟جالبه