نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

خانوم گل(خانوم طلا)

<خانم طلا > ، دوست من ،  به همسرش تو جلسه خواستگاری گفته بود :

< من از شما خوشم نیومده و شما اصرار داری با زنی ازدواج کنی که دوستت نداره ؟ این عاقلانه نیست آیا هست؟>؟؟؟

مرد میگفته شما اجاز دهید تا من تلاش خود را بکنم .گز نکرده می برید قصاص قبل از جنایت می کنید .

زن گفته عمری از من بگذرد تا شما ببینید می شود؟

مرد گفته خود دوست هستید دیگر دوست هم باشید همیشه رمضون ؟خب یکبار هم شعبون.

شما اجاز بدهید زمان به شما اثبات خواهد کرد که من تلاش خود را کرده ام.دیگه این به تلاش من بستگی دارد.شما حتی اجازه نمی دهید من شانس خود را امتحان کنم؟

 خانم طلا گفته مث روز برام روشنه که در بضاعت تو نیست مرا خوشبخت کنی حتی اگر از نهایت تلاش خود بهره بگیری

 مرد گفته با عرض معذرت کم لطفی می کنید مگر شما علم غیب دارید؟

زن گفته علم غیب ندارم از شواهد و قراین اینجور استنباط می کنم.و نمی خواهم فرصت هایی را که متعلق به خودم است در اختیار دیگران قرار دهم مگر اینجا موسسه خیریه است؟دو دوتا چارتا


حالا بعد از چهل سال ،مرد (همسرش )هنوز ازش می پرسد :<یعنی میگی من در تلاش خود موفق نبوده ام>؟

و خانوم طلا میگه : <نه  ، چون من هنوز فردیت خود را دارم و هرگاه از مرز های من تخطی کنی میزنم ساق پاتو قلم می کنم>.

مرد، (همسرش )میگوید :< به فدای زدنات که تو عقربی هستی که زدنش اش هم شیرین است > ،و هر دو میخندند.
از خانوم طلا پرسیدم:< چگونه او توانست قلب تو را به  تسخیر خود در آورد>؟
 میخنده و میگه : <خوشم میاد از مصمم بودنش،  وقتی خوب تلاشش را می کند و می بینم نتوانسته،  کمی آسانگیری می کنم و بر او رحم می آورم ؛ چرا که زندگی که صحنه تاخت و تاز و جنگ دو نفر (زن و شوهر )نیست.گناه داره طفلکی .من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟راستی راستی که اینقدر متکبر نیستم ؛ وقتی خنده ام می گیره از سعی و تلاشش ؛  نوازشش می کنم ؛ بوسش می کنم ؛  غذاهای خوشمزه براش می پزم ؛ تا خستگی تلاشش،  از تنش به در شود>.
میگم :<  مثلا برای به دست آوردنت چه کارها کرده؟>

خانوم طلا میگه  : <دریا را در کوزه نتوان جا داد. چهل سال زندگی را بیام لحظه به لحظه برایت نقد کنم>؟  اینکه میشه نوشتن کتاب زندگی.فقط تو بدان من اونجورها هم که نشان میدم  ؛ خشن نیستم.او زن خوبی را نشان کرده و همین قدر که گوهر شناس بوده؛  کلی از راه را رفته . خودم را می شناسم و قدر خود را نیز میدانم .خوب میدانم؛  کجا جدی باشم؛  کجا کوتاه بیایم .>


پ.ن1

یه مرد زمانی دوستت دارد که

شاد کردن تو دغدغه اش باشد

دوست داشتن تو زندگیش باشد

خوشبخت کردن تو ماموریتش باشد

مراقبت و محافظت از تو شغلش باشد

مراقب باشید بهش خیانت نکنید .دل تان را نزند

نظرات 3 + ارسال نظر
قره بالا سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:57 http://Eccedentesiast33.blogsky.com

عجب دوست باحالی دارید

بیش ازینا با حال است.

لیلی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1402 ساعت 16:13 http://Leiligermany.blogsky.com

پی نوشت ها زیبا بودند

آره،موافقم.

سمیرا یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1402 ساعت 18:20

چه پ. ن. قشنگ بود ان شاءالله همچین مردی منو در زمان درست پیدا کنه آمین یا رب العالمین

بله ان شا الله خانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد