نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

جمعه ای خوب گذشت

دیروز داشتم گریه می کردم.همسر می گفت :« مسخره بازی در نیار».چرا گریه؟!

چون نوه کوچولوی ملوسکم از جمعه پیش که برندش باغ  ،تا به پنجشنبه بیمار بوده .عصبانی بودم بردندش باغ تا مهمانی چهار تا دوست دبیرستانی داشته باشند ، دلش درد می کرده . ،دچار مشکلات مزاجی بوده بعد تب کرده اخر هفته هم کهیر به بدنش زده..

همسر میگه :« بچه خودشان دوتاست/ ولی خب قلب منه که اسیر دستان شون است.

ساعت ۱۲ پسرم زنگ زد ما امروز خونه ایم هر جا میخواهید سرک بکشید ولی ناهار حایی قول ندین بیایید خانه ما.دیگه رفتیم و تا ساعت ۸ و نیم شب که بازگشتیم به خانه ، نوه را در کنار داشتم و شاهد بازیگوشی های بچه گانه اش بودم ،گرچه بی حال و بی رمق و بی حوصله بود ولی دیدنش آرامش ام بخشید.عروس خانوم مان از تقاضای جدایی عروس دایی شان تعریف کرد که رفته در آرایشگاه میکرو بلدینگ انحام میداده استقلال مالی پیدا کرده ،اول که دماغش را حراحی زیبایی کرده ،بعد همسرش را واداشته اموال مشترک شان را به نامش بزند و حالا دیگه با دوستاش به سفر کردن  مشغول است و دو دخترش را پسردایی در خانه مراقبت و مواظبت می کند بهانه مامان شون را نگیرند.دایی پ زن دایی عروس هانوم هر دو بیمار و پسرشان طبقه بالای خانه شان منزل دارد.دلم هُری ریخت پایین.چه اوضاع قمر در عقربی شده

نظرات 9 + ارسال نظر
قره بالا جمعه 24 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 09:09 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

به سلامتی ان شاء الله
مبارکتون باشه

ممنون.خدا یار شما هم باشه

قره بالا جمعه 24 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 07:53 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

رضوان جانم کجایید؟
خیره ان شاء الله

همینجا زیر سایه شما .دستم بند جلسات آشنایی با خانواده عروس جدیده

نسیم پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 08:40 http://nssmafar.blogfa.com

سلام
رضوان جان این همه برا نوشتن دیر نمی کردین
نگرانی نیست که ؟

نه نسیم جان بر عکس اتفاقا خبرای خوب

تیلوتیلو چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:54 https://meslehichkass.blogsky.com/

از حس مامان بزرگا به نوه ها بنویسید
از انتظاراتشون از بچه ها
من دوست دارم اینا را بخونم
دوست دارم بدانم چه توجهی مامانا را شاد میکنه
از چی دلخور میشن
شما خیلی شیرین مینویسید و شیرین هستید البته

مادر بزرگا عاشق نوه هایند.من به عنوان مادر تواضع بچه هام رو دوست دارم/از جسارت بچه ها ناراحت میشم.دوست دارم امید داشته باشند از نومید شدن شان وحشت زده میشم.دوست دارن هندیگر را دوست بدارند و خوش بین باشند.ممنون از نظر لطف تان

گیل‌پیشی سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 13:37 https://temmuz.blogsky.com/

سلام استاد مهربونم. خوبید؟

سلام گیل پیشی جان بله خوبمعزیزن ممنون از احوال پرسی تان

قره بالا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 22:49 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

رضوان جانم انقدر نگران نباشید
بابا بچه ها تا بزرگ بشن هزار بار مریض میشن دیگه

عزیزانم آبله مرغان گرفته اند.عاشق شون هستم که نگران شون میشم.

سلام شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 16:23

عروس باجناق همین همین کار را با شوهرش کرد ابتدا استقلال مالی پیدا کرد
بعد بهانه گرفت که مهریه ی من یک دستگاه آپارتمان است که باجناق مظلومم برایش خرید
بعد هم با داشتن یک دختر که مثل حبه ی انگور هست هم زیبا و هم اجتماعی و هم خیلی مودب درخواست طلاق داد
و خیلی راحت رفت دنبال کارش و دخترش را هم فعلا خواهر خانمم داره نگه می دارد

طفلک دختری که مادرش اهل چنین برنامه هاست.

سمیرا شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:22

خداروشکر که نوه تون رو دیدید و نگرانیتون کم شده

ممنون از شما .بله خوب بود.

گیل‌پیشی شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 07:12 https://temmuz.blogsky.com/

ایکاش در مقابل بچه‌ها مسئولیت‌پذیر باشن.
بچه‌های طلاق واقعا خیلی آسیب می‌بینن.

گاهی بچه ها به حساب نمی ایند ولی این دونفر هردو عاشق بچه هایند .بچه ها متوجه رفتار بزرگتراشون هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد