-
دوشنبه اول ماه مرداد
دوشنبه 2 مردادماه سال 1402 06:09
روزهای دوشنبه بعد از ظهر رو دو تا صندلی تو حیاط مون یه زن و شوهر پیر می نشینند و گل میگن وگل می شنوند آقاهه شمالیه و پیرمرد قشنگیه ،عاشق زنش تو دانشگاه تهران شده و ازدواج کرده اند و سالها با سه تا دخترشون تو قشنگترین خیابون شهر خونه و زندگی داشته اند.خانومه تک دختر مامان ۸۷ ساله اش هست که اوهم در همین مجتمع زندگی می...
-
جالبه که دعاهاتون مستحابه ،قدر خودتان را بدانید ودعا کنید
دوشنبه 2 مردادماه سال 1402 06:02
روزهای دوشنبه بعد از ظهر رو دو تا صندلی تو حیاط مون یه زن و شوهر پیر می نشینند و گل میگن وگل می شنوند آقاهه شمالیه و پیرمرد قشنگیه ،عاشق زنش تو دانشگاه تهران شده و ازدواج کرده اند و سالها با سه تا دخترشون تو قشنگترین خیابون شهر خونه و زندگی داشته اند.خانومه تک دختر مامان ۸۷ ساله اش هست که اوهم در همین مجتمع زندگی می...
-
یاد داشتی از خرداد ماه ۱۳۸۸
یکشنبه 1 مردادماه سال 1402 10:07
دیروز رفتیم مرکز مدرس (مرکز نگه داری بیماران مزمن روانی).تو فضای زیبای بیمارستان که درختانی سر به فلک کشیده و زمین رنگانگ از گل و چمن بود ،ساختمان هایی برای نگه داری از بیماران وجود داشت. بیماران روانی که ظاهر اسفناکی داشتند، در فضای بیمارستان در زیر درختان لمیده بودند ،راه می رفتند ،خوابیده بودند و منتظر گذشت، ساعات...
-
دایم الفرار
شنبه 31 تیرماه سال 1402 04:05
از گرما فراری ،از سرما فراری. از سختی فراری.یه جون داریم ،همش داریم اونو در می بریم . بعضی ها اهل حنگیدن اند .میمانند و جنگ می کنند . ساکنان خط استوا با گرما و،اسکیموها با سرما ، وبسیاری کسان با سختی ها،طرف روز ۱۱ تیر تو گرمای تابستان زبان روزه زیر آفتاب ابستاده بود چون پسرش تو حوزه امتحان کنکور بود.داشت برای موفقیت...
-
زبل خان اینجا،زبل خان آنجا،زبل خان همه جا
جمعه 30 تیرماه سال 1402 07:45
اول از همه ،دستش طلا : (کی؟ : همسرجان : به چه مناسبت؟(واقعا چر؟) : سم پاشی آشپزخانه و پاکسازی آنجا از شر سوسک های مینیاتوری (شیطون/ بلا) دوم ،عروس خانوم ما در سن 36 سالگی با داشتن دو فرزند 10 و تقریبا سه ساله موفق شدند چشمان همیشه کم کار خود را لیزیک کرده و پایان نامه دکترا را دفاع کنند ،مبارک شون و مبارک مون. سوم ،...
-
پیش به سوی روزی پر تلاش
جمعه 30 تیرماه سال 1402 06:37
ممکنه تعطیل باشید در این روز، ولی مهمانی اونم به عنوان مادر بزرگ، تعطیل بردار نیست. تولد درسا جان هم مبارک.
-
توضیح خودت
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1402 12:36
اگر یه کاغذ و قلم به تو بدهند و بگویند حال خودت را توصیف کن ،می کنی،؟می تونی اینکار را کنی؟کار آسونیه یا سخته؟ چه پیام ذهنی ممکنه منع ات کنه؟توجیه پیام ذهنی چیه؟ آیا واژه ها به یاری تو می آیند که توضیح دهی؟یا از دم قلمت فرار می کنند؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1402 19:07
از من می پرسه از کجا میشه فهمید این ازدواج عاقبتش به خیر میشه؟میگم عاقبت به خیر شدن ازدواج یه ارزوست ارزو بر جوانان عیب نیست ولی ان یرید الاصلاح یوفق الله در صورتی خدا تو را موفق می کند که اراده اصلاح داشته باشی وقتی به تو میگن یه کسی را انتخاب کن که او هم مث تو اراده اصلاح داشته باشد و تو میگی همین من حواسم باشه بسه...
-
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1402 05:20
دیشب زنگ زدم پسر جان بزرگم که دلم برا نوه ها تنگ شده،شما را چه شده،منو بی خبر از خود گذاشته اید؟شاید رفته اید سفر؟(چون گفته بود بیایید باهم بریم شمال گفته بودم هوا گرمه برای بچه هات نگران میشم),که گفت:« نه،ولی همسرم چشاش را لیزیک کرده و در منزل مامانش منتظر بهبود وضع چشماشه».بعد هم که از تهران ،پسر کوچولوم(که۳۲ ساله...
-
حق الزحمه مشاوران املاک
سهشنبه 27 تیرماه سال 1402 11:15
سلام.دیروز داشتم سبزی میخریدم که.یه اقا وارد سبزی فروشی شد و پنح تا موز خواست خرید کارت کشید و دم رفتن ،گفت فکر نکنی بی معرفت ام ها م،خونه پنج میلیاری مون را دارم می فروشم امان از دست مشاور املاکی ها که اگر چک نداشتم و معلوم نبود چکم کجا و دست کیست....
-
برنامه خواب و بیداری طبیعی
سهشنبه 27 تیرماه سال 1402 03:20
ساعات خواب و بیداری پادگان خوبه ها ا ،خاموشی می زنند همه باید بخوابند. صبح هم همه با هم بیدار شوند . محتمع مسکونی ما در تمام طول شبانه روز دروازه اتوماتیک وار باز و بسته میشه یکی میره یکی میاد آقا صادقیانی با زن پیر هفتاد ساله اش صبح های زود میرن کوه آقای باقی میره کشتارگاه و اقای تک نواز می ره نماز جماعت مسجد. تا دو...
-
شروع روز خوب
دوشنبه 26 تیرماه سال 1402 09:45
امروز،دوشنبه را از ساعت ۲:۳۰نیمه شب آغاز کرده ام.چون دیروز کشک و بادمجان و ماست چکیده و نان جو از من یه خرس خوشخواب ساخت که از ۱۵ تا ۱۸ در خواب بودم.
-
دوام و بقا
یکشنبه 25 تیرماه سال 1402 11:45
بارها از من سوآل شده :«چگونه دوام آوردی تا بدینحا، با اینهمه احساس؟»؟ و من پاسخ داده ام:« مگر دوام اورده ام؟». شاید هم دوام آورده ام. تو پارکی که قدم می زنم یه پاکبان لال است که شاید کر هم باشد تا از جلوش عبور می کنیم در حال جارو زدن برگ هاست ،با اشاره سلام در حد نظامی میده.خانوما خیلی دلشان به حالش می سوزد، گاهی...
-
دختری دارم شاه نداره
شنبه 24 تیرماه سال 1402 08:57
مرد همسایه مون یه دختر داره که براش آهنگ می زنه با چی؟با ساز دهنی؟کی؟صبح و ظهر و شب.وقت و بی وقت.با مناسبت و بی مناسبت.حتما تا خالا تصور کرده اید دخترش یه پارچه زیبایی و یه پارچه ادب و کمالاته. من قضاوت نمی کنم.ولی... والله خوش به حال بعضی دخترا. بابا داریم تا بابا. شاید احتمال میدین از بس این مرد از زندگی اش خشنوده.(...
-
تعویض خانه
شنبه 24 تیرماه سال 1402 05:10
بعضی ها سالی یه اثاث کشی دارند در اصطلاح« خوش نشین» اند. جایی خونه اجاره می کنند که تمیز باشه و نوساز با سرامیک و کاشی های تمیز و قاعدتا سالی یک بار اضافه وسایل شون را دور می ریزند. بعضی ها مهاجرت می کنند و هرچه سبک تر بار سفر بر میدارند و وسایل اضافه شون را که خیلی وقت ها دیگه به دردشون نمی خوره یا می بخشند یا واگذار...
-
آرزویی که برآورده شد
جمعه 23 تیرماه سال 1402 03:45
سلام .این هفته که گذشت ۴ بار توانستم عصرها پذیرای پسرم و نوه هام باشم. این هفته اگر باز هم روز داشت (بیش از هفت روز)بازهم نوه هامو میدیدم.
-
به هنوز زندگی
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1402 15:15
عزیزم«هنوز زندگی»جانم. من ۶۴ سال و پنج ماهه ام.مربی پرستاری بوده ام.از سال نود و نه دیگه خانه نشین شده ام«شهریور نود ونه».همسر و دو پسر دارم.تو زندگی گریه زیاد کرده ام( از چهار یا پنج سالگی).دو خواهر جانم یکی بزرگتر ، یکی کوچکتر از دستم «در یه تصادف»، رفته اند.لیسانس پرستاری بوده ام«۶۴»./که ارشد هم ادامه داده...
-
از وبلاگ پرژین
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1402 09:35
چشم یاری یکی از ضعف های بزرگ من آن است که بی سر و زبان هستم و اصلا نمیتوانم جواب توهین ها را در لحظه بدهم.عوضش چه کار می کنم؟اصلا به روی خودم نمی آورم.مثلا سالهای سال این هدیه دوست و همکار من به من زنگ می زد و انواع حرف های دوستانه را با هم می زدیم و وسط حرف ها به من می گفت او دو برابر من در اداره کار می کند.واکنش...
-
به نقل از ترنج
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1402 03:55
از فکرهای این روزها ترنج این هفته انرژی بهتری دارم. هفته قبل البته خیلی کار نکردم که شاید دلیل انرژی بیشتر این روزهام باشه. شاید هم دلیلش اینه که دارم سعی میکنم کارها رو آسون بگیرم و در حد توانم از خودم توقع داشته باشم. شاید هم دلیلش همین طب سوزنی باشه و این تکه های کوچیک آهنی که دکتر طب چینی چسبونده توی گوشم. هر چی...
-
دعای خیر
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1402 03:27
اذان اصفهان فقط یک دقیقه دیگر پی نوشت (1): ساعت 3:40 اگر خدا قبول کند در این مدت غیبت از اینجا دعا کردم خداوند ماها را یاور باشد هر کدام به طریقی گیر کرده ایم پی نوشت (2):دیروز بعد از ظهر خرید کرده بودم (موش تو غارش نمی رفت جارو به دمش می بست <<<به قول مادر شوهر مرحوم>>>)و تو گرما با بار سنگین که...
-
یه خاطره
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1402 06:58
یه گروه دانشجو داشتم که مث کوه پشت من بودند.البته که خوشحال بودم.(در بخش روان پزشکی). یه خانوم رشتی رئیس بخش (سر پرستار)بود. هر روز صبح که من با دانشجویان به بخش (که آموزشی هم بود)وارد می شدیم به علامت (عزا گرفتن)روی از من می گرداند. دانشجویان دختر باشند ،جوان هم باشند ،مربی خود را هم دوست داشته باشند،بر آشفته می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1402 04:44
دیروز برای پیاده روی دوساعت تو بازار پرسه زدم. وقتی رسیدم خونه نوه کوچولو را اوردند تا ساعت هشت و نیم.روز به خوبی گذران شد.ولی خستگی بدنی مانع شده بود خوابم ببره
-
خاتمه یک زندگی
سهشنبه 20 تیرماه سال 1402 08:44
خانم ...مامای خوشگلی بود که در تیم والیبال هم خوب بازی می کرد قرار شد از تعاونی مسکن ، یه خونه بگیره.پسرش هم تازه به دنیا اومده بود.آخی آن سبو بشکست و ان پیمانه ریخت پسرش لیسانس هم گرفت و رفت سربازی و به دلیل نامعلوم(برما)ناتمام فوت شد.خانم ماما از شوهر که کتکش می زد جدا شد. وزیبایی او و خوشبختی او در زمان بازنشستگی...
-
بادبزن خدا
دوشنبه 19 تیرماه سال 1402 06:15
گرچه دیروز گرما منو حسابی کلافه کرده بود ولی دیشب تا صبح باد خوبی داشتیم.ممنون طبیعت هشیار که تلافی کردی. دیروز ژود صبحانه خورده بودم پس زود محتاج ناهار شدم ولی تازه ساعت ۱۲ شروع به پختن غذا کردم. ولی خیلی خوشحال شدم که به موقع غذا مون أماده شد.
-
چه وضعیه؟
یکشنبه 18 تیرماه سال 1402 04:45
فیروزه رفت . دیدم تو حافظیه ایستاده و تعریف از صفاش می کنه (تو فیلم کوتاه). ازش پرسیدم:« تو این گرما،شیرازی؟»؟ ،گفت :«دارم میرم مسقط.». :مسقط؟ :آره :حالا چرا مسقط؟یعنی حتی اونجا بهتر از اینجاست؟ قبل از فیروزه،شیرین هم رفته بود که دیگه ازش کاملا بی خبرم.
-
یه جمعه خاص وسط ماه تیر
شنبه 17 تیرماه سال 1402 03:25
بیشتر از هر روز در جمعه دیروز پیاده روی کردم. در انتهای روز شرکت کردم در مراسم سالگرد فاطمه. روز در نهایت ارامش به پایان خود نزدیک شد.
-
ام اس؟نه.کرونا؟نه بلکه تصادف
جمعه 16 تیرماه سال 1402 05:50
خانوم زیبای همسایه مون تک فرزند داشت و فرزندش دختر بود،یه دختر آ رام و کم حاشیه.طفلک اونم ام.اس مبتلا شده بود.میگن خوشگلای حساس ، ام.اس می گیرند .واسه خوشگلی و لطافتش بود که داماد خوبی هم داشتند و یه نوه به خانواده اضافه شده بود .نوه جونی شون دختری هفت ساله بود که همه روز عصرها ، با مادر بزرگ و پدر بزرگ اش ، تو محوطه...
-
حال تون چطوره؟
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1402 07:23
ماه ها گذشت از مهر ماه که اینجا نوشتن را جدی پیگیر شدم.چه دوستان خوبی به کلبه تنهایی من و خاطراتم سر نزدند.نادیده های دوست داشتنی.وبلاگ نویسی را دوست داشتم گرچه حرفی برای کفتن نبود ،احساس می کردم دلم که میگیره با نوشتن وا میشه ولی أمدن بعضی های با محبت، مثل کشیده شدن قلم مو برای براشینگ پوست آرامش بخشی داشت. بعضی ها...
-
خواب نوشین بامدادان رحیل
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1402 06:50
شعر سعدی است که میگه :«ازین خواب شیرین باید بگذرد کسی که در راهی قدم گذاشته،چون باز میماند از غافله.». چند روزی است خواب صبحگاهی گریبانم را گرفته نمیذاره از رختخواب کنده شوم.انگار با چسب رازی پلکهام را به همدیگر چسبانده اند.بهتره بگم هیکل ام را. که گاهی به دنده چپ می شود و گاهی به دنده راست از زمین جدا نمی شود.بگم...
-
خواب خوبی بود
سهشنبه 13 تیرماه سال 1402 04:20
ساعت دو بود بیدار شدم. .مشغول اثاث کشی بودم که کات شد،خواب را میگم.پرتاب شدم به دنیای واقعی.هوا خنک بود.کولر همسایه روشن بود و از نورگیر اتاق خوابم خنکای کولر همسایه به اتاق ما هم نشت کرده بود. خواب خوب ، من را در حال انتقال اسباب اثاثیه به باغ سبز و خرم نشون می داد.بد نبود این خواب ادامه می یافت.