یکی از دانشجویانم در سالهای تدریس« مهلا» بود.«مهلا »ریز نقش و جمع و جور و به قول مادر بزرگ مادری ام « دُتِکی» بود.
من ازش برای پسر داییم «فرزاد»که نرمخو و ملایم بود، ،خواستگاری کرده بودم.گرچه« مهلا » محترمانه رد کرد و بهانه آورد می خوام ادامه تحصیل بدهم ،