-
عمو سبزی فروش محله ما
یکشنبه 20 آبانماه سال 1403 07:35
دم در مجتمع مسکونی ما ، یه وانت آبی رنگ با سبد های رنگارنگ میوه ،از ساعت 8تا11 صبح پاتوق داره.از هر رنگ میوه دوست داشته باشی نیم کیلو ،نیم کیلو وزن میکنه تا بخری.گاهی اوقات پسته و گردو وبادام تازه از درخت چیده شده،اسفناج ،سبزی خوردن لبو و شلغم و قارچ و نارگیل و آناناس حتی لواشک هم میاره. یه خانوم شیرازی مشتری هر روزه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبانماه سال 1403 07:09
https://www.aparat.com/v/j55t226
-
به خیر گذشت ،بحمدالله
جمعه 18 آبانماه سال 1403 03:27
هفته ای که گذشت حواسم بود غذاهای خوشمزه درست کنم(سرخ کرده و خوش نمک مطابق ذائقه جوانان),بر خلاف عادت سالم خوردن خودم(بدون نمک و روغن )و( آب پز).زنده باشم و زندگی کنم.خانه را مرتب نگه دارم و درین راستا همواره مشغول رتق و فتق امور باشم (به استراحت فکر نکنم). پسر و عروسم بعد از چهل و چند روز به اصفهان رسیدند؛ هفته را از...
-
مهمان ها خوش شان آمد
سهشنبه 15 آبانماه سال 1403 06:25
همسر جان کمکم کرد تا جلوی دو تا عروس و دوتا پسر و دوتا نوه کم نیارم.«ملا بیمار » شدنم باعث شده بود تمایل چندانی به گرد همایی ها نداشته باشم.همسر فرمود گوشی را یک امروز دست نگیر و تلاش کن همه چیز عالی پیش رود.مهمان ها از تهران رسیدند و نوه ها و پدر ومادرشان هم موقع شام رسیدند.همه با هم شادی کردند و من به عنوان میزبان...
-
سالگرد پدرم
شنبه 12 آبانماه سال 1403 08:02
پدر عزیزم در چنین روز جهان فانی را ترک کرد و مرا در غمی عمیق فروبرد.آن روز دوشنبه بود و من تاعصر دانشگاه بودم و چون سرماخوردگی پیدا کرده بودم خانه پدرم نرفته بودم که همسرم مرا برد خانه مادرم تا با جسم بی جان پدرم مواجه شوم. باورم نمی شد بیماری منجر به فوت او شود.
-
خاطره نه چندان ...
جمعه 11 آبانماه سال 1403 05:20
یه روز تو بخش روان پزشکی دیدم زن پیری در راهرو بخش راه میره و بلند بلند غر و لند میکنه.یه چیزی میگم،یه چیزی می شنوید. (اون روز دانشجوها هم بودند). رفتم نزدیک پیرزنه؛ گفتم :« چی شده عزیزم؟از چی ناراحتی؟(میخواستم نقش الگو برای دانشجوها داشته باشم).» پیرزنه نه گذاشت ؛نه ورداشت.در حرکتی سریع ،مقنعه ام را از زیر گلو تا سر...
-
محبت و احترام دو نیاز روانی ماست.
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1403 05:54
دیروز برای پنجمین مرتبه رفتم فیزیو تراپی دست راستم(که دفرمه شده).خانم فیزیوتراپیست با سابقه است.میگه نوار عصب(نوار عضله)نداشته باشی که نمیشه.برو دکتر مغز و اعصاب (دستور فیزیو تراپی را پزشک ارتوپد نسخه کرده).تا ام.آر.ای(M.R.I)را ببینم. تو روحیه ام اثر خوب داشته.شاید چون خانومه بینهایت زیباست ،شاید چون برای سلامتی ام...
-
خانواده جوان
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1403 07:10
امروز چهارشنبه نهم(۹)آبانماه لحظه شادی است برایم.دیروز معاف از درست کردن ناهار(همسرداوطلبانه لوبیا پلو درست کرد)،رفتم خونه پسرم.تا نوه کوچولو را که با مهد تا حدی کنار اومده، از مهد بگیرم(مامانش تدریس داشت). داداشش (طفلک),کلاس های آمادگی برای تیز هوشان(بعد از ناهار تا ساعت ۴) داشت.روز پر کاری بود برای خانواده شون.من هم...
-
رودربایستی از کی داری؟
سهشنبه 8 آبانماه سال 1403 06:42
مهین همکلاس دوران دانشگاهی منه.جمعه زنگ زده میگه:« خونه ای»؟میگم:« آره» .میگه :«من بیام خونه ات؟رودرواسی نکن ؛اگر امکانش نیست راست و حسینی بگو نه.حالم اصلا خوب نیست ؛نیاز دارم قبول کنی بیام اما نه به قیمت اذیت شدن خودت و خانواده ات» میگم :«نه کاری ندارم اوضاع هم خوبه میتونی بیای من و تو ازین حرفا باهم نداریم » بیش از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آبانماه سال 1403 09:17
فیزیوتراپی دست برای رفع درد دارم.
-
شراح ماجرای گردهمایی فامیلی
شنبه 5 آبانماه سال 1403 03:55
بر گزاری مهمانی روز پنج شنبه در ساعت 5 تا ساعت 9 شب باعث مسرت من شد.آنچه غمگینم ساخت اینکه نوه کوچولو(دختر 4ساله و مامانش به دلیل سرماخوردگی نتوانسته بودند حضور به هم رسانند.در گرد همایی عروس خانوما گفتگو کردند که پذیرایی به چه شکل باشد بهتر است و نهایتا تصمیم بر این شد هر ماه هر خانواده قابلمه به دست به خانه میزبان...
-
عمر دوباره ای برای خوردن
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1403 07:39
سه شنبه صبح زود آفتاب که زد رفتم پیاده روی و تمام زمین های ورزش های (اسکیت و پینگ -پونگ و بد مینتون.والیبال،فوتبال نرمش صبحگاهی )پارک را که مشتری خاص خود را داشت طواف کردم و از انرژی زن و مرد و پیر و جوان شان کسب انرژی کردم.وقتی از خانه بیرون میزدم به خود می بالیدم که برای خروج از خانه هوای گرگ و میش را برگزیده ام و...
-
یا للعجب
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1403 16:02
عارفی گوید: پاسخ چهار نفر مرا سخت تکان داد اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشهی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود... دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کردهای؟ سوم کودکی دیدم که چراغی...
-
عاشقانه
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1403 03:30
آخه اینا دیواره دور آپارتمان ها میسازند؟باز رحمت به دیوارهای خونه مادر بزرگم که از خشت و گل بود.رازها مخفی میماند. حکایت عروس دوماد اصفهانی(همسایه مون) موقع تماشای فیلم ساعت هشت صبح: خانومه:احمد رضا!این خانوم هنرپیشه ها را می بینی؛غصه نمی خوری زنت!(خودش)موهای به این قشنگی نداره؟ آقاهه:خیلی ساده ایا(ای ها)!فکر میکنی تا...
-
جمع خانوادگی
سهشنبه 1 آبانماه سال 1403 08:51
روز پنج شنبه بعد از دو سال تعطیلی های جمع خانوادگی ،اولین گرد همایی در خانه ما تشکیل می شود.خانواده همسر شامل پنج برادر و دو خواهر و فرزندان شان به علاوه عرو س و داماد های یکی از آنها. مادر همسر تا زنده بودند در گرد همایی با آش رشته وچای و شیرینی و ساندویچ ومیوه پذیرایی می کردند به کمک مستخدم شان. همسر از مرغ به عنوان...
-
برشی از یه روز از زندگی
سهشنبه 1 آبانماه سال 1403 05:15
دیروز ساعت ۸وربع رفتم کلینیک گوارش دو نفر قبل خودم کلون اسکپی شدند .وقتی از در اتاق معاینه خارج می شدند بیحال بودند .همسر جان که مادرش و دختر خاله اش بعد از کلون اسکپی تحت جراحی روده بزرگ قرار گرفته اند و ...نگران به نظر می رسید .وقتی ساعت دوازده به خانه رسیدیم دست و استین را بالا زد و ناهار را آماده کرد و می گفت هر...
-
تلاش بی نتیجه
دوشنبه 30 مهرماه سال 1403 06:56
همون جور که حدس می زدم طاقت برنامه آمادگی آزمایش را نداشتم.از ساعت 7 صبح شروع کردم .یه شیشه روغن کرچ(شاید سه قاشق)را با یه لیوان آب گرم میل کردم.از ساعت 8تا ساعت 4 هر یکساعت یه قرص بیزا کودیا خوردم.از ساعت 10 صبح هر سی دقیقه یه لیوان از ع لیوان پودر حل شده را نوشیدم. و دیگه قطره دایمتیکون را نتوانستم اضافه کنم به...
-
هر دم ازین باغ بری می رسد.
یکشنبه 29 مهرماه سال 1403 07:31
از ساعت 7 صبح امروز تا ساعت 12 ظهر فردا در خدمت آزمایش باید گرسنه بمانم.نمی دونم این روزه داری قابل تحمل است یا نه.قرص قند خون(گلوریپا10) و قرص قلب(بیزو پرولول5،لوزارتان25)را بخورم یا نخورم فرق نمی کنه.مایعات روشن مث آب و عسل خورده شود اشکالی ندارد.از ساعت ده صبح تا ساعت هفت عصر محتویات پنج ساشه (پودرپیدرولاکس)را در...
-
از دست پدر خشمگینه.
یکشنبه 29 مهرماه سال 1403 05:17
وقتی کودک بوده پدرش و مادرش از هم جدا شده اند. الان مادرش با دایی و زن دایی و مادر بزرگ زندگی می کند. آرزو داره بتونه مادر خود را بیاره خانه خودش آبان ماه ۲۳ ساله میشه.براش دعا کنید موفق بشه
-
فرشته ها با کدام بال...؟
شنبه 28 مهرماه سال 1403 13:15
مریم جون فوق لیسانس مشاوره اش را هم گرفت. از دانشگاه علوم پزشکی کاشان خودش را انتقال داده بود ،دانشگاه علوم پزشکی اصفهان . رشته اش را هم از پرستاری به مدارک پزشکی تغییر داد. اما با همه این اوصاف،مسئول پذیرش اورژانس بیمارستان شهید غرضی اصفهان است. به خواهرش گفته اینجا را بیشتر از پذیرش درمانگاه می پسندم ؛ چون به...
-
جراحات عاطفی
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1403 05:10
تجارب تلخ باعث جراحات عاطفه مان می گردد ولی ناگزیریم دوام بیاوریم. تاب آوری مان بستگی به گنجینه دفاع های سالم (مکانیسم های سازگاری)مان دارد. کتاب مکانیسم های دفاعی احمد وند بیست تا راه غلبه بر استرس را توضیح میده که روان خودش بکار می کیرد مبا از هم پاشیده شود. معادل اون پیشنهاد می شود آموخته شود و آگاهانه به کار گرفته...
-
معانی متفاوت یک کلمه
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1403 03:40
-
شفقت درمانی
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1403 04:01
مرجان خواهر شیرین دانشجوی پرستاری من است برام تو اینستاگرام اینو فرستاده بود؟ شفقت درمانی چیست؟ درمان متمرکز بر شفقت (CFT) افراد را در درمان به شفقت و مهربانی نسبت به خود و دیگران تشویق میکند و کمک میکند تا از نظر روانی و عاطفی بهبود یابند. شفقت، هم نسبت به خود و هم نسبت به دیگران، پاسخی عاطفی است که به اعتقاد...
-
تبعیض قائل نشو
سهشنبه 24 مهرماه سال 1403 07:47
یکی از اعتراضات مادرم به پدرم این بود :بین دخترامون فرق میذاری،نکن.خب من و خواهرم فرق داشتیم.من می پریدم تو بغل بابام ولی خواهرم افاده داشت نسبت به ایشان.از نظر مادرم کار او درست بود.وبا تذکر به بابا یاد آور میشد عادتش نده اینجور باشه.بابا برای خوش خدمتی به مامان دو یا سه مرتبه تحویلم نگرفت.ومن امیدم از او سلب شد و...
-
معجزه فال حافظ
سهشنبه 24 مهرماه سال 1403 03:48
میخوام پست جدید بذارم.از دست خودم عصبانیم.همش حاشیه میرم حرفم را نمی زنم،پس چه فرق است بنویسم یا ننویسم؟نیت کردم،این اومد .جوابم همینست. صَنَما ! با غمِ عشقِ تو ، چه تدبیر کنم؟ تا به کِی ، در غمِ تو ، نالهٔ شبگیر کنم؟ دل دیوانه از آن شد، که نصیحت شِنَوَد مگرش هم ز سرِ زلفِ تو ، زنجیر کنم آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم،...
-
احترام متقابل
دوشنبه 23 مهرماه سال 1403 16:59
بچه والدینش را دوست داره.اگر به فرزند خود بگین با این فرمون که داری میری سر از ترکستان در میاری،حتما سر از ترکستان در میاره تا مبادا والدینش دروغگو از آب در بیایند.پس تو هم فرزند خود را همان قدر دوست داشته باش و در انگ زدن به او جانب احتیاط را نگه دار.
-
استند آپ کمدین (موضوع: ازدواج پسر« ...» با دختر« دکتر»)
دوشنبه 23 مهرماه سال 1403 06:16
https://ifilo.net/v/ZRCInxr استندآپ سیده زینب موسوی _( ازدواج جواته)
-
عشق یا اضطراب؟
یکشنبه 22 مهرماه سال 1403 04:23
دیروز نگهبان مجتمع مون همسرش را رونمایی کرد.میگفت: « این مرد همه کس منه.خدا نکنه خار کف پاش بره.»
-
واکاوی
یکشنبه 22 مهرماه سال 1403 02:43
خانمه گریه می کرد می گفت:« شوهرم تو چشه هر جا میریم توجه ها را به خودش جلب می کنه خسته شده ام از بس چش دنبالشه .حالا اینا به یه طرف،همش داره از دستپخت و چیدمان منزل دوست و فامیل تعریف می کنه عننقریبه از چنگم در آرنش. اینهمه حساسیت داشتن رو شوهرش را به حساب دوست داشتن بذارم یا تکبر یا اضطراب؟ یه چیز میگم یه چیز...
-
اَی ی
یکشنبه 22 مهرماه سال 1403 02:36
اَی،آکله بیگیری اصطلاحی خاص به معنی حالم بهم خورد بیماری خوره (جذام)مبتلا شوی. یه خانومه خیلی خوشگل که نسبت به شوهرش خیلی حساس بود می گفت به همسرم گفتم انگار طرف چشمت را گرفته،شوهرم چنین اصطلاح را برام بکار برد.