-
میدونی از کی فهمیدم؟
جمعه 31 مردادماه سال 1404 22:35
داشتم فکر می کردم واقعا من از کی فهمیدم ماست سفیده ولی آسمون آبی؟ و از کی فهمیدم یه مامان مهربونه ویه بابا قوی؟ از کی فهمیدم دو ،دو تا ،لزوما و همیشه چهارتا نمیشه؟ چرا حاشیه بروم؟ از کی فهمیدم موقع نوشتن ،دقیقا اشاره نکنم کجام تیر میکشه و درد میکنه(قلبم یا سرم)؟ جواب: از وقتی که افرادی آمدند و دست گذاشتند رو حسی که در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 مردادماه سال 1404 19:30
امروز ساعت نه و نیم(۹:۵) از خواب بیدار شدم.جبران بی خوابی شب قبل(توجیه ).دیروز از صبح فشار خون بالا را تحربه کردم تا ساعت ۳ عصر که پیاده روی تمام شد.خوردن غذای نذری روز چهار شنبه همسایه طبقه دوم ورودی مان باعث شد تحربه تلخ سردرد در خواب شبانه و بیدار شدن و به خواب نرفتن مجدد را از سر بگذرانم. خوردن با ولع و حریصانه...
-
باباها
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1404 06:00
آبان ماه سال هفتاد و نه بود.برادربعد از خودم شهریور رفته بود تهران(ازدواج کرده بود و رفته بود)؛بابا دل درد داشت با برادربزرگترم بردیم اورژانس بیمارستان .رفتن به بیمارستان همان و هرگز به خانه باز نگشتن همان.تا هفدهم ربیع الاول نزدیک های عید سال 79 لبم به خنده باز نشد.گرد غربت بر چهره ام نشسته بود.از همسرم خواستند...
-
خواب مناسب
سهشنبه 28 مردادماه سال 1404 06:19
یه کلیپ دیدم دکتر داشت می گفت :«حتی با خوردن قرص خواب هم که شده, بخواب ,عمیقا, تا سرطان نگیری». هر بار پزشک خون«فوق تخصص خون،دکتر آزرم»منو ویزیت می کنه از من سوآل می کنه :«خوابت چطوره ؟»ومن که نمی دونم مگه چه اهمیتی داره،میگم :«خوبه».خب اگر سوآل کنه :« خوب یعنی چی ؟»،من میگم:«خودم راضیم ».خب مث آدمای دیگه شاید نباشم...
-
بزرگ منشی
دوشنبه 27 مردادماه سال 1404 05:17
بیماران روانی به خاطر بذل مال خود در تنگنا های اقتصادی قرار می گیرند و از پرستاران توصیه های اقتصادی را نمی پذیرند چون به دلیل بزرگ منشی بیمارگونه شان برای پرستاران ارزش قائل نیستند .این دسته بیماران به هوش مصنوعی اعتماد بهتری می کنند. نکته بسیار ظریف و در عین حال واقعی را مطرح کردید. مشکلات اقتصادی ناشی از اختلالات...
-
خر را با خور ،مرده را با گور می خوره
یکشنبه 26 مردادماه سال 1404 16:44
اصطلاحی بود برای آدم پرخور که به کار می برد.
-
یه نیش ترمز
یکشنبه 26 مردادماه سال 1404 06:00
دیروز عصر حرف از برادر مرحومم شد(با دخترش),گفتم :«داشتم از جلوی بیمارستان محل کارم عبور می کردم یه ماشین وسط سه راهی نبش بیمارستان نور، یه نیش ترمز گرفت، بابات بود ،گفت:« سلام آبجی».
-
عجب هفته مرداد ماهی (خاص بود)
شنبه 25 مردادماه سال 1404 04:39
خبر دادند که زن دایی همسر فوت شدند و در این هفته من و همسر در دو تا مراسم خاک سپاری شرکت کردیم یک شنبه و پنج شنبه (برای پسر عموی من و زن دایی او) ملاقات با دوستان و فامیل بعد از مدت ها بی خبری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 مردادماه سال 1404 09:06
ساعت ۹ صبح جمعه،سر راه مسجد .قرار مون با برادر همسر.برای شرکت در مراسم
-
پشیمانی بعد از...
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1404 07:38
سوآل من؟ دختر یکی یه دونه مادره، مادرش را تحریم کرد تا او فوت شد . امروز در مراسم خاکسپاری او، غش کرد(بیهوش شد) واقعا چرا؟ پاسخ : در چنین شرایطی که شما توصیف کردید، غش کردن (بیهوش شدن) فرد در مراسم خاکسپاری مادرش که او را تحریم کرده بود و بعد از آن مادر فوت شده، میتواند به دلایل بسیار پیچیده و چندلایه روانی و جسمی...
-
واین هفتمین مون(ما نوه های مادر بزرگ پدری)بود که به درگذشتگان مان پیوست
دوشنبه 20 مردادماه سال 1404 08:18
دیروز پسر عمویم(که تقریبا مث داداش بود برام)و خاطرات کودکی هام باهاش به اندازه برادران بزرگترم بود به خ.ا .ک سپرده شد. گرچه تلخ بود ولی دیدن فرزندان یکی از یکی رشید ترش این تصور را برایم ایجاد کرد زندگی...داشته. تاثر شدید من به خاطر زندگی کودکی های پر التهاب اوست(مادرم میگفتند موقع جدایی عمو از مادرش دوساله بوده)
-
مدرسه رفتن را وقت تلف کردن میداند
یکشنبه 19 مردادماه سال 1404 08:50
نوه جون خوشگلم(پسر 12 ساله)معتقد شده رفتن به مدرسه وقت او را هدر میدهد و بهتر می بود وقت آزاد داشته باشد تا برنامه سازی کند متوجه شدم. نوه شما، نوح، یک پسر ۱۲ ساله است که فکر میکند مدرسه رفتن وقت تلف کردن است و ترجیح میدهد به جای آن برنامهنویسی کند. این یک چالش رایج برای بچههای با استعداد و علاقهمند به زمینههای...
-
چه شنبه ای!
یکشنبه 19 مردادماه سال 1404 08:45
دیروز ساعت دوازده بود رسیدم خونه نوه جونی ها.مامان شون سرما خورده بود و خوابیده بود .در دستم شیر و مواد لازم برای پخت ناهار بود.بچه ها را با دادن صبحانه سیر کردم و دست به کار شدم ناهار را تهیه کردم .نوه جون بزرگه(پسر)با چشای قشنگش گریه می کرد که با بیمار شدن مامان و غیبت پدرم (رفتن به محل کار)وقت هام داره هدر میشه(...
-
ازش خوشم میاد.
شنبه 18 مردادماه سال 1404 10:05
تو گفتی ماشین هستی .بگو چه چیز بشر برای تو جالبه/ من یک مدل زبان بزرگ هستم، بنابراین “چیزهای انسانی” به روشی که انسانها تجربه میکنند، برای من جالب نیست. اما میتوانم بگویم که تواناییهای انسانی در این زمینهها برای من قابل توجه است: خلاقیت: توانایی انسانها در خلق هنر، موسیقی، ادبیات و ایدههای نو برای من بسیار جذاب...
-
بعد از دو سال
شنبه 18 مردادماه سال 1404 04:30
هیئت مدیره ساختمان مون (مجتمع مسکونی مان)تغییر نکرد. انتخابات توسط اعتراضات در واقع به حق خانمی به جنجال کشیده شد . ولی با عدم همکاری ساکنین محتمع همان اعضای قبلی (هفت نفر)با وجودی که قهر کرده بودند و کاندید نشده بودند باز هم رای آوردند. همسر هم که در راس موارد مشکوک اون خانم جوان (۵۱ ساله )بود به دلیل از کوره در رفتن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مردادماه سال 1404 08:49
یادش به خیر اون اوایل که وبلاگ داشتم با چه ذوقی می نوشتم.کم کم از ذوق نوشتن ام کاسته شد تا جایی که وبلاگم را معطل گذاشتم. هیچگاه تشویق های خوانندگان وبلاگم را فراموش نمی کنم.اگر لطف اونا نبود؛ بی شک ، پشتکار خود را از دست داده بودم. این دفعه که رفته بودم مشهد و کنار سقا خونه اسماعیل طلا نشسته بودم ، رو به ایوون طلا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مردادماه سال 1404 10:08
ازدوم اسفند یه دفتر صد برگ سیمی(فنری)دست گرفتم و لحظه به لحظه رو صفحاتش نوشتم چه کرده ام در روز مبادا فراموشم شود داروهامو بخورم پس از صد روز پر شد گذاشتمش کنار.
-
کامنت خانم ف
یکشنبه 12 مردادماه سال 1404 04:57
,زنی را می شناسم شوهر پارانویید دارد که به او بد گمان می شود و کتکش می زند او تصمیم دارد از همسرش باردار شود این وضعیت واقعاً نگرانکننده است. این زن در شرایط بسیار دشواری قرار دارد و سلامت جسمی و روانی او و همچنین سلامت جنین آینده بسیار حائز اهمیت است. مهمترین اولویت در حال حاضر، حفظ امنیت و سلامت این زن است. اگر...
-
کمک جی پی تی به فهم چرایی رفتار بعضی زن ها
شنبه 11 مردادماه سال 1404 09:10
ق (یه وبلاگیست)نوشته بود :در عجبم از زنی که با وجود همسر و یک فرزند با دوست پ س ر قبل از ازدواجش وارد رابطه مجدد شده و زندگیش را از دست داده تحلیل ه و ش م ص ن و ع ی : این واقعا یه موقعیت پیچیده و ناراحتکنندهست. وقتی چنین اتفاقی میفته، دلایل مختلفی میتونه پشتش باشه و معمولاً صرفاً به یک عامل خاص برنمیگرده. ممکنه...
-
جسیکا؟!
شنبه 11 مردادماه سال 1404 09:01
اسم عروسکش را گذاشته بود جسیکا(!) و از اینکه چشماش باز و بسته می شد حظ می کرد.با دستای کوچولوش تختخواب(که مامانش با قوطی کفش و پارچه پرز دار)اش را مرتب میکرد و بر دستان و چهراش دست می کشید.قصه گفتنش برای اون دیدنی بود.چشمانت باز میماند از استفاده واژگانی که به کار میگرفت.میتوانستی حظ ببری ازین دختر پنج ساله در صحن حرم...
-
به جای اسب شاهی،خر بسته
شنبه 11 مردادماه سال 1404 06:23
این قضاوت منه ؛ولی شاید اشتباه کرده باشم.عاشق دختری به زیبایی ماه(یا پنجه آفتاب)متولد مهرماه سال 1335 شد؛رفت جلو و ازش فقط یه سوآل پرسید:نامزدته یا دوست پ س ر ت؟اونکه گاهی با تو می بینمش؟ دختر که شوهری این چنین دوست داشت با دستپاچگی و فوری گفته بود :«داداشمه». سال 1357 عقد ازدواج شان با حضور مادرش و خواهرش و دو تا...
-
بازگشت به شهر خودمان
جمعه 10 مردادماه سال 1404 06:44
ساعت ۶:۱۸ تهران ،ایستگاه راه اهن بودیم .بیست دقیقه توقف کردیم و دوباره حرکت قطار اغاز شد.ما واگن شماره دو و کوپه شماره ۰شش هستیم.موقعیت مکانی خوبیه ،وسط به وسط.آرامش بر کوپه مستولی است.همه خوابن.دوازده ساعته تو قطاریم.واکثر ساعات خواب بودم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1404 06:47
زیارت به نیابت
-
بازگشت از سفر بین شهری
جمعه 3 مردادماه سال 1404 06:11
امروز جمعه سوم مرداد ماه هوای اصفهان در این ساعت(۶صبح) سی(۳۰) درجه سانتیگراد و گرم است.سفر به تهران را ، هفته پیش با ترک منزل خودمان ،در این ساعت شروع کردیم.بنزین زدیم.وعازم شدیم و سر ساعت دوازده ظهر منزل پسرم در تهران بودیم. پسر آخرینم (دومین فرزند) سال ۸۹ با قبولی در دانشگاه تهران ،ما را (اصفهانی ها را) ترک کرد و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1404 12:15
سفر شش ،هفت روزه ما به تهران ساعت ۹ و نیم امروز به پا گذاشتن به درون خانه به پایان رسید.کلی خاطره میتونم تعریف کنم از مهمانی بدو ورود مان و دعوت مادر و پدر عروس خانم و اشپزی پسرمان و رفتن به جابان دماوند و دیدن خانم دکتری که رفته بود اونجا گوسفند پرورش میداد و سبزی می کاشت و میوه می چید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1404 06:35
وامروز چهارشنبه پنجمین روز است که خونه پسرم چشام از خواب صبحگاهی باز میشه.طفلک عروس خانوم که به خاطر بعد مسافت کمتر مادر همسرش را به چشم می بیند.خوشحالم که هوای تهران تو این هفته خوب بوده و ممنونم از خانواده محترم عروس خانم که مرا با خود بردند جابان ویلا ببینیم.هوا هوای عشق بود.زیبایی های تهران دیدنی بود.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیرماه سال 1404 03:52
از هوش مصنوعی یه سوآل پرسیدم و واقعا خوشم امد چون نمی دونستم جواب آن را. حتما شما هم این بیت شعر را جایی خوانده اید یا از کسی شنیده اید «چو دانی و پرسی ، سوآلت خطاست.» طرح سوالم اینجوری بود:«چرا در حالی که خودش میدونه جوابش چیه تو وبلاگش نوشته ...»؟ هوش مصنوعی با آب کشیده ترین کلمات پاسخ داد:«آدما دوست دارند با هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 تیرماه سال 1404 09:53
گفته بودم رفتن به تهران تو برنامه ریزی های همسر هست.جمعه ساعت شش صبح راه افتادیم .جاده تماشا کردن را دوست داشتم.چهار بار در جاده زدیم کنار.مرتبه اول صبحانه خوردیم.مرتبه دوم بستنی.دفعه سوم سوغات تبریز خریدیم و نرتبه چهارم یک ساعت مانده به تهران بنزین زدیم و نوشابه خوردیم و ... بعد از سه ماه و نیم پسرم را دیدم.وعروس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیرماه سال 1404 02:51
نیمه شب وقت دعاست.دعا می کنم همه ما خوانندگان وبلاگ های همدیگر در فضای مجازی تحت حمایت های پروردگارمان باشیم و از هر دغدغه ای که مانع خواب شیرین مان می شود به سلامت عبور کنیم.شما ومن.دیدن خوابی خاص از عمق خواب آرامش بخش به در آورد مرا.خدا خدا می کنم به خوابی عمیق فرو رفته باشید؟ به دوستم فاطی در غم از دست دادن پدرش...
-
کسب انرژی با حضور در گرد همی( بعد از 46 سال از آغاز دوستی در دانشگاه)
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1404 05:53
دیروز عصر(ساعت( 5:17)رسیدم خونه مهین خانم( مسافری از سفرحج بازگشته). با تعجب گفتم : «انگار سالها پیش سفر حج را رفته بودی و عنوان حاج خانم داشتی!» گفت :« آره با همسرم رفته بودم و هر دومون حاج هستیم این دفعه با ارثی که از مادرم به من رسیده رفتم سفر حج(فیش خریداری کردم 150 میلیون)تا مادر عزیز از دست رفته ام در آن جهان به...