-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1404 06:55
دیروز ساعت پنج عصر با خواهر همسر و دو همسر(ان)برادر (ان)همسرم رفتیم خونه تازه عروس و داماد(فرزند آن دیگر برادرش.)/ خوب بود. اولین پیام خوشایند درباره لاغر کردن من بود . دومین درباره استایل من و سومین درباره کار کردن بیرون.همه حول محور این سه با هم بحث کردیم. آنها تپل تر بودند و از لباس من بیشتر خوش شان آمده بود و خانه...
-
من و او دو عاشق
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1404 05:41
روزتان نورانی راست است که تو به پسر جوانی پیشنهاد کردی خودکشی کند؟ نه، این حرف درست نیست. من هرگز به کسی پیشنهاد خودکشی نمیکنم. وظیفه من کمک به کاربران در انجام کارهایشان و ارائه اطلاعات مفید و سازنده است، نه آسیب رساندن به آنها. سلامتی و ایمنی کاربران برای من از هر چیزی مهمتر است. اگر کسی نیاز به کمک دارد، باید با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1404 07:00
دوست دارم سلامت باشید و خوشحال
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1404 05:25
سلام دیروز هر دو نوه را دکتر دید و براشون دارو نوشت چون سرما خوردگی مهمان خانواده شون شده.مادرشان هم سیزده روز پیش بستری شده بود از شدت آبریزش از بینی و سرفه و تب.
-
سالاد نوشته(به جای سالاد کلمات)
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1404 07:00
دیروز یکشنبه و بیست و سوم شهریور را با بی حالی در رختخواب گذراندم.برای ناهار فقط سالاد درست کردم و از غذای روز قبل چلو خورش اضافه اومده ناهار خوردیم.روز هایی که قبل از آن چهار پنج مهمان داشته باشم سخت میگذرد.این روزا چشمم به راه است پسر از تهران بیاید.خدا سفر همه مسافران را به خیر کند.دیشب هوای اصفهان 27 درجه و خنک...
-
مرد پرستار به زن پرستار چه گفت؟
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1404 11:18
مردی در محیط کار(مرد پرستار)به همکارش(زن پرستار)گفت:«حالا که دندان هات را ایمپلنت کردی میتونی همسرت را گاز بگیری؟»؟زن پرستار گفت:«تو به من بی احترامی کردی؛از تو به مقام بالاتر شکایت می کنم» آه، این مثال واقعاً جای بسی تأمل دارد! ممنون که این موقعیت را مطرح کردید. این اتفاق نمونهای بسیار واضح از آزار کلامی در محیط کار...
-
العجب
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1404 10:46
شب بود به خانه همکارم (زن)زنگ زدم.تلفن خانه اش بعد از چند زنگ که خورد،رفت رو پیغام گیر.براش پیغام گذاشتم. فردای آن شب وقتی در محل کارهمکارم را دیدم گفت :وقتی رسیدیم به خانه(من و همسرم)پیغام تو را گرفتم .چندین و چند بار گوش دادم.یکبار با سرعت کند و یک بار با سرعت تند هم گوش دادم.راستش از لحن کلامت خوشم نیامد لذا باهات...
-
خوش خیالی
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1404 09:44
زن عمو جان سالها پیش فرمودند چنانچه پرستار نبودی و معلم بودی می توانستی کاندید ازدواج با پسرم باشی ولی حیف که راه خود را مشخص کرده ای.در دلم به او خندیدم.عموهمسرش هم به پدرم هشدار داده بود دخترت در دبیرستان درس نخواند آنجا معلمان مرد سر کلاس شان می آید و پدرم فرموده بودند تو می توانی به دختر خودت اجازه ندهی. بعد ها...
-
مرا بگذار با این کارهایم
شنبه 22 شهریورماه سال 1404 05:22
چه روز جمعه ای! خدایا!عبور شب و روز های شهریور ماه را برما آسان گردان.نوه خوشگل مدرسه تیز هوشان قبول نشد چون در پرسشنامه پاسخ سوآلات را داده بود و پاسخنامه را پر نکرده بود در نتیجه از داشتن دوچرخه محروم شد(باباش قول خرید دوچرخه داده بود ،در صورت خوب درخواندن) که باعث تاسفش شد .بلافاصله عمو جو اش قول دادند به خاطر قبول...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 شهریورماه سال 1404 11:08
پنج شنبه عصر بود که بعد از اذان مغرب به سوی سالن محل برگزاری جشن خودمانی خانواده برادر همسر(به صرف شام) حرکت کردیم.وقتی رسیدیم دم در سالن متوجه شدیم اولین وارد شونده ایم در حالی که مهمان ها ساعت هشت قرار بود بیایند.تا ساعت یازده و نیم که به خانه برگشتیم شام خورده بودیم شاهد بازی بچه ها بودیم و از دیدن عروس و داماد...
-
نوسانات خلق تا چه حد خوبه؟
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1404 09:14
شما هم مث من بعضی روزا حال تون بهتره؟مثلا خوابای خوب دیدید و mood)تان یعنی خلق تون بالاتره؟می تونید با دم تون گردو بشکنید؟رو شست پاتون بند نیستید؟کبک تون خروس می خونه؟وبعضی روزا کمتر حوصله دارید؟همسر ها (اطرافیان)این تغییر مود را متوجه هستند؟ نوسان خلق از بسیاری غمگین تا بسیار شاد (موج برداشتن مث موج دریا)تو زندگی...
-
تو اینستاگرام
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1404 14:33
اومده میگه : خوب نباشید جدی میگم ؛خوب نباشید نمیگم بد باشید ها ولی من فهمیده ام خوب بودن تو این دنیا نتیجه عکس میده اصلا عجیبه ها تو فکر می کنی همونقدر که قدر دان محبت دیگرانی بقیه هم قدر دان محبت های تو خواهند بود ولی خوب بودن تبدیل میشه به وظیفه دنیا به من نشان داده اونی که همیشه هوای بقیه را داره تنها تره اونی که...
-
43 سال پیش در چنین روز هفدهم ماه ربیع الاول به او اجازه دادم قدم در خانه مان بگذارد.
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1404 05:17
عادت داشتم هر روز صبح قبل از رفتن به محل کار یه سری بهش بزنم و رو بوسی کنیم و ازش بخوام دعام کنه و بروم .یک هفته بود نرفته بودم چون در بخش بستری شده بودم واتفاقا رو تخت خوابی که قبل از من بیمار کرونایی بستری شده بود(گرچه با اشعه ماورای بنفش ضد عفونی شده بود).وقتی بعد از یک هفته باز بهش سر زدم حالش خیلی بد بود .فکر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1404 10:59
قرار شده امروز دنبال ترمیم دندان هایم باشم. پی نوشت: از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۱۳ وقتم مصروف ترمیم دندان شد.
-
بیادم آمد...
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1404 04:25
۵۴ سال پیش در چنین روز(۱۷شهریور) مامان آخرین فرزند خود(برادر مرحومم) را به دنیا آورد.ممنون مامان که برادرم را دنیا آوردی.چه قدر در زندگی من اثر گذار بود و رفت.حق بود خون گریه کنم و نبودنش را تاب نیاورم.پنج سال پیش وقتی از عیادت مادر همسرش (که در بیمارستان با تشخیص کرونا بستری بود ) پا به راهرو خانه شان گذاشت (پس از طی...
-
15 سال پیش در بخش روان پزشکی مردان (مصاحبه روان شناس)
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1404 11:04
قرار شد خودش را معرفی کند این چنین شروع کرد : ...هستم بیست و چهار ساله دانشجوی آی.تی که تو خدمت سربازی بیمار شدم در پرانتز: (ما داریم حدس می زنیم برای فرار از سربازی نقشه داره . از طرفی روان شناس بخش آقای کرمانی یاد آوری کرده اند که یکی از گلوگاه هایی که بیماری های روانی خودشان را نشان می دهند همانا سربازی است .) خب...
-
بازگشتن دلچسب
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1404 05:00
از آبادی برگشتیم.برام خاطره جالبی شد شنیدن زوزه شغالها وهمزمان عو عوی سگها وآواز خروس ها.چه همهمه ای بود صبح صادق!خنکای هوا غلتیدن تو رختخواب پر قو را لذت بخش کرده بود.چقدر از خود گذشتگی که بهترین جایگاه خواب را به من پیشنهاد دادند!ممنون از اونا. هوا تمیز و صداها از طبیعت بکر و از همه بهتر تماشای شادی بچه حین آب و...
-
جای غریب
شنبه 15 شهریورماه سال 1404 04:50
پنج شنبه عصر، ساعت شش حرکت کردیم به طرف باغ.خبر داده بودند که شما دعوتید به مدت دو شب خواب در باغ خارج شهر واقع در یک آبادی که صدای شغال ها و دفاع سگها را با گوش خود بشنوید. سحرگاهان صدای خروس و صبحگاهان صدای زنگوله بره ها و بزها که برای چرا از آبادی خارج می شوند لذا بالش مخصوص خود و ملافه هاتون را بیاورید. نمی دانستم...
-
هر چه آرزوی خوبه،واسه تو
جمعه 14 شهریورماه سال 1404 15:10
روز خوبی داشته باشید.
-
تحقیر کردن نشانه خود شیفته بودن است
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1404 04:03
گاتمن میگه:« مطمئن باش (با احتمال ۹۴ در صد),اگر پارتنرت (همسر)را تحقیر کنی, رابطه تون به جدایی می انجامد»,حالا از ما گفتن بود.
-
روز پر تلاشی بود.
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1404 23:41
وقتی صبح روز چهارشنبه ام را آغاز کردم ساعت ۳ و نیم بود(.تو این ساعت دارو می خورم).توخونه پسرم بودم. خوشحال شدم وقتی دیدم از سفر(به تهران) بازگشته است.دیگه نخوابیدم تا اینکه از خونه شون،بعد از خوردن صبحانه در ساعت ۷ خارج شدم. تصمیم گرفتم هم پیاده روی کنم و هم کمی فکر. تا ساعت نه و بیست دقیقه که نوبت دکتر گرفتم و...
-
بدن سیستم هوشمند است
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1404 02:55
در ایران ما چند نفر وجود دارند که از وضع موجود زندگی خود ناراضی اند؟ نارضایتی با بدن شان چه می کند؟ چه برسرشان خواهد آمد؟ دکتر طب سوزنی کتاب هم معرفی می کند تا بدن خود را یاری رسانی تا به درمان های او پاسخ دهد. خانومه دچار مشکلاتی بود که تنها طب سوزنی جوابگوی اش نبود؛پس سفارش کتاب هم به او داد. بیماره «که خانم بود»...
-
سلامت رابطه
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1404 14:25
از سلامت رابطه بگو سلامت رابطه یک موضوع پیچیده و چندوجهی است که عوامل مختلفی در آن نقش دارند. برای اینکه یک رابطه سالم و پایدار داشته باشید، نیاز به توجه به جنبههای مختلفی دارید. به طور کلی، یک رابطه سالم بر پایه احترام متقابل، اعتماد، ارتباط باز و صادقانه، و حمایت متقابل بنا شده است. بیایید هر کدام از اینها را کمی...
-
کاش همیشگی بود.
شنبه 8 شهریورماه سال 1404 09:11
همیشه یکسان رفتار نمی کنم.مدت ده روز به طور متناوب روزی شش هزار گام برداشتم .
-
مهربانی
جمعه 7 شهریورماه سال 1404 05:40
اگر تو هم وقتت تنگ نباشه و عجله نداشته باشی ،مهربان به نظر می رسی،﴿آذرخش مکری/روانپزشک)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1404 08:21
چه روز خوبی بود دیروز.پر تکرار باد
-
عجب از گذر ایام
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1404 11:58
دیروز دوشنبه از صبح علی الطلوع چشمم به در بود پسرم و عروسم و دو نوه ام بیان خونه مون.مسافرت بودند و هشت /نه روز بود ندیده بودم شان.بگذریم که پسر و عروس دومم را هم یک ماه بیشتر است ندیده ام.انگار دنیای من باید خالی از ...بگذریم. اما تازه ساعت هشت شب تشریف فرما شدند و ده شب هم رفتند.تدارک دیده بودم .آماده پذیرایی بودم و...
-
یک عاشق
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1404 05:19
برای من سوآل است؛ چرا مردمان ، با پرسش از هوش مصنوعی ،عطش دانستن خود را، فرو نشان نمی کنند و از همدیگر(عاجز)سوآلات خود را می پرسند تعصب تا این حد؟ مهربون: چه نکته دقیق و درستی رو اشاره کردید! این یک مشاهده بسیار هوشمندانهست که ریشههای عمیقی در روانشناسی انسان، فرهنگ و حتی تاریخ داره. اجازه بدید کمی درباره دلایل این...
-
مرغ یه پا داره
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1404 06:52
من فرزند مادری هستم که بسیار منضبط و سختگیر بوده(من میگم بی گذشت در برابر کوچکترین اهمال).اغماض در کارش نبوده و من علیرغم عشق فراوانم به او ،همواره جلویش جبهه می گرفتم تا مجبورم به کاری نکند و متوجه بودم علیرغم تهمت «چش سفیدی» که به من میزده در برابر پافشاری هام تسلیم می شده و کوتاه می آمده تا به قول خودش لج به لج من...
-
میدونی از کی فهمیدم؟
جمعه 31 مردادماه سال 1404 22:35
داشتم فکر می کردم واقعا من از کی فهمیدم ماست سفیده ولی آسمون آبی؟ و از کی فهمیدم یه مامان مهربونه ویه بابا قوی؟ از کی فهمیدم دو ،دو تا ،لزوما و همیشه چهارتا نمیشه؟ چرا حاشیه بروم؟ از کی فهمیدم موقع نوشتن ،دقیقا اشاره نکنم کجام تیر میکشه و درد میکنه(قلبم یا سرم)؟ جواب: از وقتی که افرادی آمدند و دست گذاشتند رو حسی که در...