-
دوم اسفند
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1403 10:08
چهل سال پیش در چنین روزی چشمم به جمال پسرم روشن شد.قدم بر دیده ام گذاشت .متولد شد
-
یه روز شادی یه روز غم/یه روز زیاد یا روز کم
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1403 06:00
گرچه دیروز غمگین بودم ولی چون امروز اولین روز آخرین ماه سال است؛امروز پست خواهم گذاشت.تا بعد. پی نوشت : تو ذهنم نوشته شده. اما الان(ساعت 11) نوبت دکتر دارم و مهمان هم برای ناهار دارم. پس بماند.
-
نوشتن یا ننوشتن
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1403 03:00
سلام.ساعت سه نیمه شب است که نوشتن را آغاز می کنم. نمی دانم از ذوق یک سال موفق تر شدن به زندگی کردن است یا نگران پسرم هستم که بیمار شده.از یک بامداد تا حالا بیدارم.تو مجتمع مسکونی مان صدای دزد گیر اتوموبیل چند بار تکرار شده.آیا ...یا ...؟ دیگه خوابم نبرده .گرچه دیروز هم خواب روز نداشته ام و شب هم نه ونیم خوابیده ام....
-
نق زن
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1403 19:47
تا حالا فردی را دیدید نق بزنه.بهش میگن«نق زن».فرد نق زن داره غر و لند می کنه،اعتراض داره،خشم داره.والدینش بدون کوچکترین ترحم بار آوردن اش.فقط راه نق زدن براش مونده تا ستمگر را تنبیه کند.
-
وحشتناک ترین بیماران روانی
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1403 18:13
شاید بعضی ها فکر کنند وحشتناک ترین بیماران روانی بیماران اسکیزو فرن باشند ولی من احساس می کنم وسواسی ها هم شدیداوحشتناکند.خیلی خودشان را خونسرد نشان مید هند و در اندرون شان غوغاست.خدا به فریاد اطرافیان شان برسد.
-
دیدن کارتون به همراه نوه
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1403 16:43
آنت،دنی،لوسین،کلوز(قاقم)در کارتون بچه های کوه آلپ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 بهمنماه سال 1403 11:45
از ظهر پنج شنبه تا ساعت ۱۱:۴۵(یازده و ۴۵ دقیقه)شنبه دوتا نوه در تب سوختند .دل پیچه ،تب،بی اشتهایی،سردرد،
-
سرما گریبان ما را گرفت
جمعه 26 بهمنماه سال 1403 23:58
هر دو در تب سوختند ولی خدا را شکر الان بهترند.
-
طنابی را تکان ندهید
جمعه 26 بهمنماه سال 1403 23:48
روزی ابلیس با فرزندانش ازمسیری میگذشتند به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی را مشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت : تماشا کنید که من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم. بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد. با تکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک...
-
شب زنده داری
جمعه 26 بهمنماه سال 1403 05:06
دعا کنیم گرفتارها رهایی یابند. خدایا درین لحظات(طلایی) دعا می کنم ما را به حال خود وامگذاری. خواب های طلایی دیده ام و بیدار شده ام.
-
بگذار تا بگریم
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1403 14:26
سوار مترو بودم زنی کنار م نشسته بود با یه پسر و یه دختر(که بچه هاش بودند)خیلی متاسف شدم وقتی گفت دخترم کم خونی داره .گفتم بهش زرده تخم مرغ واسفناج و عدس و لوبیا چیتی و جگر و گوشت قرمز باید بدهی.شرمنده شدم وقتی گفت بی پولی را ...؟همسرم میگه کاش ازش شماره حساب گرفته بودی تا به حسابش پول واریز می کردم.
-
به خود میگویم شاید برای شما هم مفید باشد
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1403 14:00
سعی کنیم باشیم. دور و بر ما پر است از مسائلی که ذهن ما را به خود مشغول میدارد. کمی گردش و ورزش لازم است تا از پیله خود به در آییم. در فضاهای شاد اگر تردد نکنیم مسائل مزاحم ذهن در گیر غم میکند درون مان را. (بی خیالی)خیلی خوبه گرچه سخت برایمان رخ می دهد. داداش بزرگترم همیشه توصیه ام می کند بی خیالی پیشه کنم. نمیتواند...
-
تغییر جنسیت
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1403 06:16
تا حالا با کسی مواجه شده اید که جنسیتش را تغییر...؟ آیا امکان پذیر است؟ آیا لازم است روان درمانی شود؟ آیا سن تغییر جنسیت فرق می کند برای سلامت روان؟ یه روز تو بخش روان پزشکی مادری را دیدم که همراه با فرزندش قدم بر میداشت تا به من رسید.فرزندش کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و پاپیون داشت با موها تراشیده(سری بدون مو).گفتم...
-
دکتر بهنام اوحدی کیست؟
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1403 05:05
دکتر بهنام اوحدی یک پزشک (روان پزشک)در تهران خیابان ولی عصر است که ادعا می کند در رشته خود تواناست.لطفا کسانیکه دست شان به دهان شان می رسد(توانایی مالی لازم را دارند)به مطب ایشان رجوع کنند و از نحوه طبابت ایشان ما را نیز مطلع کنند تا اگر کسی مشکلی در زمینه گرایشی ایشان( در درمان بیماران خاص) دارد, معرفی کنیم. خدمت...
-
خدا را شکر
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1403 03:00
از خواب بیدار شده ام.تا دارو بخورم.هر هشت ساعت یه قرص(لوودوپا) خوابم را ادامه نمیدم و بیدار میمونم تا صبح. وبلاگ دوستان را میخونم.اینستاگرام را همسر می زنم. یه خانوم که فرزند 15 ساله اش را درمان می کنند نیاز به دستگاه خاصی دارد باید برویم کمک اش(از من و هممسرم کمک خواسته ). دیروز زنگ زدم زن داداشم که پسرش رفته شمال...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1403 14:26
فاطی دوستم که خواهرجوان و نازنینش را از دست داده زنگ زد سوآل کنه برای درمان توهم عمه ۹۷ ساله همسرش چه مراقبت پرستاری توصیه می کنم.
-
روزانه نویسی
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1403 07:55
دیروز ساعت 6 عصر بود که تلفن زنگ خورد .پسرم بود که از سفر دو روزه به اطراف شهر به خانه باز می گشت.(سوآل پرسید زحمت تان میشه ما(من و دو فرزندم)بیاییم خانه تان؟چون معمولا من شبا زود به رختخواب می رم.پدرش که همیشه مشتاق دیدار دو نوه اش است فرمود ،نه.حتما تشریف بیاورید(تعارف با نوه جان چون او داشت صحبت می کرد). وقتی به...
-
شنبه سرد بهمن ماه (ای همه هستی زتو پیدا شده.خاک ضعیف از تو توانا شده)
شنبه 20 بهمنماه سال 1403 06:55
امروز تا ساعت نه،(۹)هوای سرد مانع خروج من از منزل خواهد بود. دیروز جمعه در تب سوختم ولی امروز خوبم. وقتی تب می کنم و درتب می سوزم همسر آب پرتقال و سوپ و دمنوش میده دستم ولی ،میل به خوردن ندارم.مستاصل میگه :«بخور،میمیری ها»و من متوجه نیستم اگر بمیرم ،چه می شود پی نوشت(1):«در آن حال زنگ می زنم به بچه هام تا صداشون را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1403 09:29
سال 58زمستان تو تیم بهداشت و درمان به روستاهای پشت کوه که دسترسی به پزشک نداشتند اعزام شدیم از طرف جهاد سازندگی(واحد بهداشت و درمان)به اتافاق خانم دکتر منیژه گرایش نژاد و خانم عزت نیک روش(کارشناس آزمایشگاه)و آقای محمد اسماعیلی(کردان داروخانه)و دکتر ...پزشک عمومی که الان جراح فوق تخصص ریه است. اسامی بیماران را من می...
-
ازکجا بفهمیم کسی دعامون کرده؟
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1403 04:30
اگر دیدی زندگیت بدون گیر و گرفتاری پیش میره بگو من و اینهمه خوش بختی؟خدایا به کدامین بضاعت؟احتمال بده کسی دست به دعا برداشته تو را هم بیاد داشته. ولی اگر احتمال دهیم مورد لطف بندگان خدا هم قرار گرفته ایم به آدما اعتماد پیدا میکنیم که خیر خواه داریم نه بدخواه. همسرجان که درود من بر او باد می فرمایند دعا رفتار پیرزن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1403 18:34
امروز در اینستاگرام با پستی مواجه شدم که پسر ۱۴ ساله نیازمند تنفس مصنوعی بود و قطع برق شهر او را دچار مشکل می کرد و مجبور به بستری در بیمارستان شده بود .به مادرش گفتم برق اضطراری لازم دارد در خانه.گفت دستگام ژنراتور بیست میلیون قیمتش است.
-
شرح این قصه غیبت کردنم
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1403 09:30
امروز سه شنبه و 16 بهمنه.دیروز دوشنبه سیتی سنتر(مرکز خرید) را برای گردش با دوستان دوران دبیرستان«هفت نفر»از ساعت 12 تا 4 عصر انتخاب کردم. یکشنبه هم قرار بود با مریم جون همسایه طبقه پایین(که به من علاقه خاص داره) بریم استخر دانشگاه ؛که نرفتیم و چای و تخمه و انار و شوکولات زیر کرسی را آزمودیم و او پیشنهاد کرد دختر/ پسر...
-
شما قضاوت کنید ما دوتا چه چیزمون شده؟زیاد منتظرم نذارید
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1403 03:27
دوستم که اتفاقا پزشک هم هست میگه: تو دهنم افتاده زمزمه کنم اگه عشق همینه،اگه زندگی اینه ،نمیخوام چشمام دنیا را ببینه و واقعا از زندگی دارم سیر میشم.هی میگم این بود اونی که زندگی اسمش را گذاشتیم؟. بهش میگم: من دارم تو آشپزخونه ظرفا را میشورم وبلند بلند می خونم کاشکی نیرنگی نبود جنگی نبود کاشکی کاشکی تو سینه دل تنگی...
-
خسارت قطع برق
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1403 09:28
دیر بیدار شدم ۷:۴۵.خدا را شکر که بیدار شدم وگرنه در خواب سکته کرده بودم.خود را گم شده می دیدم.وحشت وجودم را تسخیر کرده بود.دیشب خانه پسرم نزد دوتا نوه بودیم.خیلی سروصدا دارند.خونه ساکت نبود.ماشا الله به این خواهر و برادر که معنای سکوت را نمی دانند.پدرشان ،(پسرم) خسته از کار برگشته بود.بالش رو گوشاش گذاشته بود شاید...
-
دومین جمعه ماه بهمن چگونه گذشت؟
شنبه 13 بهمنماه سال 1403 03:25
دیروز جمعه بود و من برای دومین روز، بعد از سفر هفت روزه ،شب را به صبح رسانده بودم. رختخواب پر قوی ( ) خود را از همه جای دنیا بیشتر دوست دارم.ولی زود بیدار شده بودم .خوشحال بودم جمعه ها می شود، برای والدینم دعا بخوانم و زود بیدار شده ام.لیوان لیوان(تا چهارتا)،آب جوشیده ولرم شده،نوشیدم تا بدنم پاک سازی شود. آشپزخانه را...
-
معنا را(منظور را )حدس بزنید
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 14:11
ضرب المثل:(گربه دستش به گوشت نمی رسد ؛میگه پیف ، بو بد میده)
-
دومین جمعه ماه بهمن
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 05:50
سلامی چو بوی خوش آشنایی.دیروز را با شستن سرامیک کف آشپزخانه شروع کردم(عجیب گرد و خاک بر زمین نشسته بود).سماور را روشن کردم.چایی را دم کردم.تخم مرغ آب پز کردم.خرما و کره ومربا و پنیر روی میز گذاشتم شیر را داغ کردم وروتین دم نوشهای صبحگاهی را از سر گرفتم.با علاقه عدس را پختم و ناهار را هم آماده کردم و میوه ها را شستم با...
-
آذرخش مکری(روانپزشک)
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 05:49
https://www.aparat.com/v/h41sz8z
-
احساس غریبی میکنم
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1403 07:47
باخانه مان غریبی میکنم.(مامان این اصطلاح«غریبی میکند»را بکار می بردند. احساس گم گشتگی می کنم. ساعت یازده و چهل دقیقه (11:400)بود به خانه سرد خود رسیدیم.فقط چند ساعت مانده بود تا بشود یک هفته غیبت ازین خانه.خانه ای که همیشه گرم بود درین هوای هشت درجه(8)همانند یخچال بود با لباس های گرم زیر دو پتو و روی یک پتوی دیگر دراز...
-
به پایان آمد این دفتر،حکایت همچنان باقیست.
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1403 11:45
سلام. ساعت ۳بعد از ظهر روز پنجشنبه هفته پیش ، بعد از خوردن ناهار ،در حالی که برق نبود( بدون آسانسور)خانه را به مقصد راه آهن ترک کردیم و ساعت ۱۱:۴۰ صبح امروز چهارشنبه از ایستگاه راه آهن به خانه رسیدیم. سفری که به خوبی آغاز شد و به سلامت به منتهی رسید. سفر زیارتی بود و برای بچه ها هم سیاحت در باغ وحش وکیل آباد مشهد...