نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

تغییر جنسیت

تا حالا با کسی مواجه شده اید که جنسیتش را تغییر...؟

 آیا امکان پذیر است؟

آیا لازم است روان درمانی شود؟

آیا سن تغییر جنسیت فرق می کند برای سلامت روان؟

یه روز تو بخش روان پزشکی مادری را دیدم که همراه با فرزندش قدم بر میداشت تا به من رسید.فرزندش کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و پاپیون داشت با موها تراشیده(سری بدون مو).گفتم :«علت مراجعه تون؟»

گفت :« ایشون»

گفتم  :«چه مشکلی دارد؟»

گفت :«میخواد پسر باشه»

گفتم :« مگر نیست؟»(خب ظاهرش که نشان میداد است).

گفت :«نه،دختره.اومدیم دکتر روان پزشک ببیندش و...»

گفتم :« مدرسه میره؟»

گفت  :«آره مدرسه دخترونه»

 فقط عصر که میاد خونه سوار موتور میشه میره...


مورد دوم

در بین بیماران بستری دیدم بر تن بیماری لباس زنانه است ، صدایش می زنند:« زهرا بیا برگ اعزام را بگیرو همراه بیمار بر برو آمبولانس منتظره»

تا رسید دم پیشخوان ایستگاه پرستاری غر می زد :(صد دفعه گفتم :«علی»).

موضوع را از سر پرستار جویا شدم.گفت دارند میبرندش(داریم اعزامش می کنیم)بیمارستان زنان، چک شود اندام های داخلی اش بررسی شود آیا جنسیتش مونث است یا نه.

یه مورد هم که همگان در جریانید «مازیار...»که قبلا بود «شهره...»

خب آیا اگر من یه روز تصمیم بگیرم( یا ترجیح بدهم) مرد باشم به جای زن؛مراحل خاصی باید طی شود تا...؟

؟ایا ممکن است تطابق پیدا نکنم؟

آیا ممکن است با مشکلی مواجه شوم؟

کاری نداریم چه مضار یا چه منافع اجتماعی داره .سوآل من در حطیه روان اوست.

خب در تهران  روانپزشکی را می شناسم که داره سعی میکنه ...

دکتر بهنام اوحدی کیست؟

دکتر بهنام اوحدی یک پزشک (روان پزشک)در تهران خیابان ولی عصر است که ادعا می کند در رشته خود تواناست.لطفا کسانیکه دست شان به دهان شان می رسد(توانایی مالی لازم را دارند)به مطب ایشان رجوع کنند و از نحوه طبابت ایشان ما را نیز مطلع  کنند تا اگر کسی مشکلی در زمینه گرایشی ایشان( در درمان بیماران خاص) دارد, معرفی کنیم. خدمت شان.

از قرار اطلاع  حق ویزیت شان در حد توانایی مالی ما نیست.

همچنین شما اگر کسی را می شناسید که خبرنگاری میداند به مطب ایشان بفرستید تا از میزان موفقیت های ایشان در برنامه های تلگرامی/ رادیویی شان گزارشی تهیه کند.

فعلا که خبرای خوشایندی به گوش من نرسیده.

مراجعینی اگر سراغ دارید به مطب شان رجوع کرده اند و نتیجه گرفته اند، باهاشون مصاحبه کنید.

در اینستاگرام روان شناسی به نام شاعری  با ایشان جلسات کوتاه مصاحبه ای ضبط کرده  و پست های شان مخالفین و موافقین پر رنگ دارد.

خدا را شکر

از خواب بیدار شده ام.تا دارو بخورم.هر هشت ساعت یه قرص(لوودوپا)

خوابم را ادامه نمیدم  و بیدار میمونم تا صبح.

وبلاگ دوستان را میخونم.اینستاگرام را همسر می زنم.

یه خانوم که فرزند 15 ساله اش را درمان می کنند نیاز به دستگاه خاصی دارد باید برویم کمک اش(از من و هممسرم کمک خواسته ).

دیروز زنگ زدم زن داداشم که پسرش رفته شمال شرقی آلمان (روستوک) تادرس بخونه.برق خونه اش رفته بود وتصویری  مکالمه داشتیم تا اینکه تلفن  قطع شد و.قرار گذاشتم جایی با هم ملاقات داشته باشیم (همان برادرم که فروردین سال 99 به خاطرابتلا به  کرونا فوت شد.(مادر زن داداش فوت شده و داشت از آخرین روزهای بیماری ایشان می گفت).

فاطی دوستم که خواهرجوان و  نازنینش را از دست داده زنگ زد سوآل کنه برای درمان توهم عمه ۹۷ ساله همسرش چه مراقبت پرستاری توصیه می کنم.

روزانه نویسی

دیروز ساعت 6 عصر بود که تلفن زنگ خورد .پسرم بود که از سفر دو روزه به اطراف شهر به خانه باز می گشت.(سوآل پرسید زحمت تان میشه ما(من و دو فرزندم)بیاییم خانه تان؟چون معمولا من شبا زود به رختخواب می رم.پدرش که همیشه مشتاق دیدار دو نوه اش است فرمود ،نه.حتما تشریف بیاورید(تعارف با نوه جان چون او داشت صحبت می کرد).

وقتی به خانه مان رسیدند دیدم عروس خانوم(مامان نوه ها)همراه شان نیست.چایی دم کردم .میوه آوردم و با نوه کوچولو مشغول وقت گذرونی(شما تصور کن تفریح)بودم که همسرجان فرمودند :بهتر نیست به آشپزخانه بروی و سوپ و شام تهیه کنی؟نوه کوچولوی ناز به دنبالم آمد و در کنار من مشغول به کارهایی شد که من متوجه نشدم با چی خودش را سرگرم کرده .شام آماده شده بود که عروس خانوم هم تشریف آوردند و سفره پهن شد.خدا حافظ و نگه دار همه شما و همه بچه ها باشد.ناگهان صدای گریه نوه جان بزرگتر(پسر)بلند شد .سراسیمه به طرف او دویدم که دیدم نوه کوچولو به خاطر تصاحب موبایل پدر جان با او درگیر شده و یه بلایی هم سرش آورده.دیگه نشستن و سرو شام فراموش شد و تا ساعت 12 و 30 ما در به در بخش چشم پزشکی مرکزی شهر(بیمارستان فیض)بودیم تا بر رسی شود چشمش مشکلی ندارد.

نوه جان مودب و مهربان یه ریزاشک می ریخت که او باید از من عذر خواهی کند یا لا اقل متاسف باشد و به پدرش اولتیماتوم می داد اگر به این درگیری ورود نکند باید منتظر تلافی باشد .

وقتی به خانه رسیدم تازه بیادم آمد شاید لازم بوده یه سهی تی اسکن از مغز بچه می شده.

جالبه که بچه دومی ها سرتق تر از بچه اول ها هستند.

هرچه پسرم می گفت بچه بوده بچگی کرده نیت سو نداشته به خرج پسرش نمی رفت.میگفت کی جوابگوی آسیبی که من دیده ام است.حالا اگر نابینا شده باشم چه؟