همین صبح یه کلیپ دیدم نجات غریق مازندرانی به دریا می زنه مرد مشهدی در حال غرق شدن(غریق)را نجات میده مادر مرد مشهدی به غریق نجات میگه اجازه بده پاتو ببوسم .اشکام بی اختیار رو صورتم می ریخت.خیلی قشنگ بود.
فقط سه بار ، فرد در حال خفگی با جسم خارجی را ،نجات داده ام و از من تشکر شده .در آن لحظه هیچ مزدی بالاتر از خوشحال شدن مادر طرف نیست.خدا را شکر
کاش بتوانیم منشا خیر باشیم.
صبح روز پنج شنبه هجده آبان ،روز خوبیه.
مهتاب از آلمان اومده و باباش «برادر همسر»ما را به ناهار روز جمعه دعوت کرده،تا
در شادی فارغ التحصیلی دخترش شادی کنیم.
تولد عروس ما و نوه ما و برادر زاده ام در آبان روز های خوبی بودند.
به آلاله میگم مجردی ؟میگه نه،یازده ساله ازدواج کرده ام.میگم بچه داری؟میگه نه،مسئولیت داره.نمیخوام بچه داشته باشم.
گ
کتاب جلال آل احمد(سه تار ) یه داستان داره «بچه مردم».دردناکه ،زنی مطلقه سه روز بعد ازدواج مجدد اش فرزند سه ساله اش را می برد در خیابانی دور رها می کند و بر می گردد, چون شوهر دوم ، راضی نمی شود او را به فرزند خواندگی بپذیرد.
پی نوشت :« کتاب سه تار نوشتهی جلال آل احمد، مجموعهای از چند داستان است که در آنها به جهل، خرافات، عقاید افراطی و اشتباه شایع میان مردم پرداخته شده است. جلال آل احمد نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی، بیشتر به لحاظ نظریات و داستانهایش در دههی 40 شمسی یکی از پرآوازهترین روشنفکران به حساب میآید.».
آیا یه نقطه ناقابل می تواند معنا را تغییر دهد؟
رجیم و رحیم.زحمت و رحمت.مجرم و مُحرم فقط یه نقطه تفاوت دارند.
دیگه چه تغییر کوچک معنای فاحش دارد؟
تولد نوه کوچولوی تاز در چنین روز رخ داد.گرچه سه سال بیشتر ندارد ولی کلی انرژی مثبت است برایم.
در چنین روز دختر( اولیین فرزند)برادر آخری دنیا اومده از اون روز بیست و نه سال گذشته.داره زبان میخونه ایران را ترک کنه .مادرش امر فرموده یا ازدواج کن یا برو از حلو چشمم دور شو(خارج).میگه نمی خوام ازدواج کنم ،پس چاره ای نیست حز زبان بخونم برم دکترا.ت ولدش مبارک