دیروز ساعت یازده و ده دقیقه بود که داشتم دنبال آرایشگاه رویا جون می گشتم ،برم موهامو کمی کوتاه کنم.که چشمم افتاد به مغازه روبرویی آرایشگاش.از سه تا پله اش بالا رفتم.دیدم میز کارش پر است از نقشه فرش طراحی شده.
بهش گفتم:« اینجا کارگاه آموزش تابلو فرشه؟»
گفت :«نه ،من اینجا طراحی نقشه فرش می کنم »( مغازه اش نه متری بود). ،گفت:« بشین رو صندلی».
نشستم
روبروم نقاشی چهره دیدم گفتم :«چهره را هم نقاشی می کنی»؟گفت: گاهی .
زنگوله آویزون کرده بود و تکه های بریده شده فرش دستباف مستعمل رو زمین انداخته بود و برام گفت فوق دیپلم نقشه فرش از دانشگاه ازاد گرفته.
نشان به آن نشان...
خیلی چیزها گفت و من ضبط کردم.
آدرس اینستاگرامش را داد ،«چرخ گردون»با الهام از شعر
حافظ:«چرخ گردون ، گر دو روزی، بر مراد ما نگشت...»
آیا شده پرخاشگر شویم؟پرخاشگر منفعل چی؟
وااااا!
پرخاشگر منفعل دیگه چه صیغه ای است؟
یه جراح اگر پرخاشگری کنه نتیجه اش خارج کردن توده است پس خوبه.یه فوتبالیست اگر پرخاشگر شود به نفع هوادارانش است توپ را به دروازه حریف شوت می کنه یه قصاب اگر پرخاشگر نشه که گوشت برای خورش مون در دسترس نداریم اما
اما وقتی یکی پرخاشگر شود و به سوی دیگری جسارت کند همه نارحت میشن .پرخاشگری نسبت به اشیای بی جان و نسبت به حیوانات نسبت به قربانیان بیگناه حتی نسبت به خویش می تواند رخ دهد.اما پرخاشگر منفعل با عدم کار آیی عمدی کم دیگران می گذارد .
من برام پیش اومده که ستمگر را با عدم کارآیی عمدی تنبیه کرده باشم.
به هر حال جسارت و شهامت و شجاعت میخواد بعضی ها یا دل شون نمیاد یا جرات ندارند پرخاش کنند.
حالا شما جواب بدین پرخاشگری لازم است یا خیر؟
آیا ما فرزندان مان را الگوی پرخاشگرانه داده ایم؟
شمشیر را از رو بسته یعنی پرخاشگری را علنی کرده.
ماه خوب خرداد بود
زهرا دوستم منتظر ورود اولین فرزند خود بود(سال 1362 بود .)زهرا خودش میگه در سن 22 سالگی بودم .انتظار قبولی خودم در رشته پزشکی محقق نشد با وجودیکه برادرم رتبه یک کنکور شده بود
من هم انتظاراتی داشتم .ولی هجده سال گذشت و فاطمه جان متولد خرداد با رتبه 35 کنکور وارد رشته دندان پزشکی شد
.فاطمه الان کاناداست و خودش مادر پسری پنج ساله است
روز دوشنبه ، اولین روز ماه خرداد، سال2 140تون مبارک باد
روز تون، ماه تون،سال تون ،خوش باد.
دیروز کنار زاینده رود با هفت نفر دخترای سال 55 (که الان مادر بزرگ بودیم)خوش گذشت .دوره گرد ها محاصره مون کردند و سه میلیون خرج رو دست مون گذاشتند.
تا نشستیم یه جوان بلوچ با اون لباس سرتا پا پوشیده (لباس خاص بلوچی )سه تا ماهیتابه نسوز گذاشت جلوی روی میزبان گفت اینو از من بخر 450 هزارتومان ،خسته شده ام از صبح به هر که التماس کرده ام بخره و گفته لازم نداره.نشان به آن نشان تا پایان گرد هم درمانی مون9 تا ماهیتابه و نه(9)قابلمه نسوز به قیمت 3 میلیون خریدیم.نه میخواستیم جهیزیه بدیم نه تو خونه لازم داشتیم ولی امان از مهربونی این دختر خانم های پا به سن گذاشتهو
من که امکان نداره مهربانی ام گل کنه.
با هم هشت خانوم بودیم که مشغول نوشیدن چای بودیم ولی انگار این سه بلوچ به هم خبر داده بودند اینا گرچه چانه می زنند ولی خریدارند.
همان زمان باران باریدن گرفت و همه بازدیدکنندگان رودخانه را خیس کرد.یاد بچگی ها که زیر بارون از مدرسه بر می گشتیم ذوق کردیم زیبا و منیر خانومای خانه دار بودند مهناز و من کادر بیمارستان.یکی از این جمه شاگرد اول کل مدرسه مون که منچستر انگلستان دانشجو بوده پدرش امر می کنه برگرد زن این مرد ثروتمند شو و قبول می کنه و الان میگفت بچه ها همسرم حال خوبی نداره دعاش کنید فاطی معلم آشپزی فنی حرفه ای که مادر و پدر پیرش را مراقبت می کنه و خواهرش ازون بیماری (...)ها گرفته و دو فرزندش یکی پسر در صدا و سیما و یکی دختر داره.
دوتا از بین مون فرزندان شون پزشک بودند یکی از بین مون سه داماد و چهار نوه داشت .ما جمع تماشایی بودیم.
من 16:30 رفته بودم تو این جمع و 18:35 راهی خانه شدم .این جمع همیشه دو هفته یه بار یه جا جمع اند جز من که سالی یکبار میروم پس همه گفتند خوب کاری کردی آمدی.
پیاده روی تا دروازه شیراز 7 هزار قدم شد
رسیدم خونه دوبار دیگه هم باران رو سرم بارید .چراغای خیابونا نیمه تاریک بود یا صرفه جویی در برق یا ...