نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

خدا را شکر،حس خوب

داشتم تو بازار روز لوبیا چشم بلبلی میخریدم که یه خانم زیبا گفتند رضوان!سلام.با وجودیکه خوب نگاش کردم،باز  نشناختم انگار  تا حالا ندیده بودمش گفت به جا نیاوردی؟مستاجر تون بودم،طبقه بالا،همسر دکتر... خانم ...هستم گفتم اوه بله ببخشید گفت الان چندین ساله منو ندیدید خب ،پسر اولم الان دانشجو شده پسر دومم سوم دبستان

سلام و احوال پرسی مون باعث تعجب فروشنده شده بود.

 بعد هم که  اومدم تو خیابون  وداشتم سلانه سلانه با بار و بنه راه میرفتم ،صدای بوق یه ماشین متعجبم کرد یه خانم زیبا بود گفت بار و بنه ات سنگینه بیا بالا برسونمت .گفتم قربان لطف و مهربونی ات رسیده ام دیگه، کاش زودتر دیده بودمی

اندازه نگه دار که اندازه نکوست

یه روز یه خانوم اقدام  کننده به خودکشی را آوردند تو کلاس دانشجویان تا بگوید چگونه افکار خودکشی اش از سرش پریده

به دکتر گفت اون قرص را که دادید طبق دستورتان مصرف کردم دیگه افکار خودکشی سراغم نمیاد

 دکتر گفتند چگونه توضیح بده

بیمار مرخص شده از بخش روان پزشکی گفت

اول ها باریک بین بودم حساس بودم زود رنج بودم اما انگار دیگه خونسرد و با حوصله و صبور شده ام به من میگن سیب زمینی بی رگ شده ای

دکتر گفتند دارو ات را باید تنظیم دوباره کنم حدی داره

معضل خیانت در بین جوامع انسانی


خانم دکتر تو وبلاگ شون نوشته بودند

وقتی انسانی مورد خیانت قرار می‌گیره، یکی از کارهایی که می‌کنه اینه که ببینه

محبوب همسرش کی بوده؟

چه شکلی بوده؟

چه حسنی داشته که خودش نداشته؟

بعد می‌نشینه اشتباه های خودش رو ردیف می‌کنه و عیبهای خودش رو پیدا می‌کنه.

این دو تا تصویر رو می‌گذاره کنار هم

و قیاس می‌کنه

 و گاهی افسرده میشه و گاهی خشمگین.


من فکر می‌کنم وقتی خیانتی رخ داده ، هیچ چیزی یک طرفه و مربوط به یک نفر نیست.

پای چندین انسان در میانه.گاهی حتی بیش از دو نفر.

آدمها به خاطر حسن یه نفر و با عیب دیگری عاشق و فارغ نمیشن.

کل مجموعه اون فرد را پسند می‌کنند یا دوست ندارند.

ممکنه همون زنی که مورد خیانت واقع شده( حتی با همون مشکلات اخلاقی و شخصیتی و رفتاری)  ایده‌آل ذهنی یه مرد دیگه باشه یا بر عکسش.

ماجرا خیلی پیچیده‌تر از جور بودن و نبودنه.


چقدر خوبه نویسنده وبلاگ یه دکتر باشه


یه آقایی به دفتر مشاوره درمانگاه (که من اونجا مامور به خدمت بودم)رجوع کرد گفت من روستاییم اومدیم شهر با زنم .حالا متوجه شده ام زنم به من خیانت کرده .بهش بگین دروغ نمیگم بلوف نمی زنم واقعا مصمم هستم بکشمش گورش را گم کنه از خونه ام برود

به خانومه گفتم راست میگه می کشدت برو

خانومه گفت من جایی را ندارم که برم بکشد

آقاهه میگفت به خاطر بچه هام این فرصت را بهش میدم که بره

ولی زن گفت یا خونه این مرد یا مرگ میمانم

نقد و بررسی کتاب چرا آدم‌های خوب کارهای بد می‌کنند نوشته‌ دبی فورد.

 از کتاب چرا آدم‌های خوب کارهای بد می‌کنند می‌خوانیم

شرم انکار شده و پردازش نشده، از جمله عواملی است که ما را به سوی ویران گردانیدن موفقیت‌های مان، طغیان بر ضد منافع شخصی‌مان، برداشتن آنچه متعلق به ما نیست، بی‌آبرو شدن به جهت پیروی از عادات گذشته‌مان و تخریب روابط مان می‌کشاند. 

خراب کردن خود، شیوه‌ای است برای آشکار گردانیدن شرم درونی‌مان یعنی ناآگاهانه کاری را انجام می‌دهیم که خود را در برابر دیگران بی‌آبرو می‌کنیم تا بتوانیم جلوی حادثه‌ای را بگیریم که موجب می‌شود بیش از این شرمگین شویم؛ به عبارت دیگر اگر به حساب شرم مان نرسیم، او به حساب ما رسیدگی می‌کند. 

اگر باز هم انکار یا سرکوبش کنیم، آن را به‌گونه‌ای ویرانگرانه بروز خواهیم داد. برای همین است که بسیار مهم است با درد و رنج گذشته‌مان کنار آییم، از آن بیاموزیم و از آن برای رشد و کمک به بیشتر کامل و یکپارچه شدن بهره بگیریم؛ آن‌وقت است که دیگر ناچار نیستیم کاری را انجام دهیم تا آنچه را قادر به دیدنش نیستیم، علنی و ظاهر کنیم.

وقتی ارزش ذاتی شرم را درک کردیم، خواهیم دانست که چیست، خواهیم دانست رهنمودی روحی برای کمک به ما برای درک عمیق‌ترین لایه‌های وجودی‌مان و درمان زخم‌های عاطفی‌مان و غیرفعال سازی برنامه‌ریزی منفی‌مان است و این را باید یک درمان روانی دانست، شیوه‌ای برای درمان روان به منظور هدایت ما تا با سرشت درست و سالم مان ارتباط صمیمانه‌تری برقرار کنیم.

اقدام به ویران کردن خویش به نظر می‌رسد از اندوه ناشی شده باشد، اما به عقیده من، این نوع اقدامات شیوه‌ی طبیعی نشان دادن شرم درونی و نهانی و شکافی است که در درونمان وجود دارد. 

ممکن است بتوانیم برای مدتی این شرم نهانی را حفظ کنیم تا اینکه روزی درست سر بزنگاه، شرایطی پیش می‌آید و عواملی دست به دست به هم می‌دهند تا یادآورمان شوند چه چیزهایی را در اعماق درونمان پنهان کرده‌ایم. 

ممکن است آن شرایط احساس شکست، ناکفایتی و ناشایستگی باشد که شروع به تکان دادن و لرزش انداختن جهان درونمان کند و ما را دلواپس و نگران و تلخ و مردد نسبت به خویش گرداند. 

یاچه بسا شرم مان موجب شود احساس کنیم بیش از دیگران به موفقیت دست‌یافته‌ایم و هدف‌هایمان برآورده شده. این ممکن است زمانی رخ دهد که به سطحی از موفقیت، محبت، عشق یا ستایش دست یابیم که در خارج از حوزه آشنای آسایش ماست.

 

تقوای قوت

بدیدم عابدی،در کوهساری

 قناعت کرده از دنیا ،به  غاری 

بدو گفتم به شهر اندر نیایی؟

که باری ،بندی از دل برگشایی ؟

بگفت آنجا پریرویان نغز اند

چو گِل بسیار شد، پیلان بلغزند 


تقوای ضعف این عابد توصیه نمی شود