رفتن پیش نوه(خونه شون)تا تنها نباشه(وقتی مامانش سر کار میره(تدریس)برای من، مث مسافرت شیرین و جالبه ؛فقط وقتی به خونه بر میگردم دیگه نفس برام نمونده.هر صبح هفت (7)میرم منزل شان(کوی اساتید دانشگاه)و عصر پنج (5)بر میگردم.فضای سبز و تعاونی کوی، (برای خرید)برام جالبه در کنار نوه جان.(دختر کوچولوی پر تلاش).وقتی دست کوچولوش را دراز میکنه به سویم؛یعنی دستت را بذار بگیرم؛ تو دلم قند آب می کنند.چقدر دلم میخواست همسر حین قدم زدن دستم را تو دستش بگیره و جلو جلو راه نرود.حالا این کوچولو باعث شده احساس خوبی به من دست دهد.ولی یک سر، سر پا ایستادن( ده ساعت)باعث میشه تمامی توانم کم شود، به طوریکه به زور خودم را تا ساعت ده شب برای خوردن داروی ساعتی ،سر پا نگه می دارم.-هیجان اعم از تلخ و شیرین برام مث سم میماند- ولی از زیبایی و شیرینی نوه (جون)دل نمی کنم.دو تا سفر با من رفته ؛مدام بیادم میاره چه خوش گذشته بهش.تو سفر هم کم خوابید و همش بیدار و مشغول.فرصت نوشتن را از من گرفته این بچه.
مادرها فرشته نجات بچه ها هستند حتی بعد از ازدواج.خدا بهتون سلامتی بده
موافقم.وممنون
مامان بزرگ مهربون
نظر لطف شماست.ممنون عزیزم
سلام بر رضوان جان عزیز

تو دل ما هم قند آب شد، با خواندن این نوشته شیرین.
با شادی و تندرستی ، در کنار عزیزان, باشید.
سلام مانی جان.ممنون از دعای خیر شما
شادی هاتون مستدام ان شاءالله

ممنون سمیرا جان
عزیز گوگولی کوچولو
خدا حفظش کنه براتون
ممنون عزیزم
سلام . به به چه بِده بستون انرژی خوبی بین شما و گل دخترتون برقراره . رضوان جون آیا چون خودتون دو تا پسر داشتید باعث شده ایشون رو یه جور خاصی دوست داشته باشید؟! یا نوه های پسر هم همین قدر عزیزن !
من پسرام را هم خیلی زیاد دوست داشتم تا نوه دار شدم همون اولی که پسر است ناراحت بودم کم می بینم ودلم برای دیدنش پر می کشید تا اینکه این زیبا دختر اومد دنیا ،کم کم که بزرگ شد متوجه تفاوتش با پسرها شدم که یا مربوط به جنس اش است یا به دومی بودنش یا هیچکدام یا همه موارد.توجه داره، متمرکز است کدبانو کوچولو و مرتب و منظم است.پسرم میگه کپی خودت است از هر لحاظ .شاید درست بگه.