نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

ویولت فوت شد

من از عمه اقدس الملوک  شنیدم (تو وبلاگش خوندم)که ویولت (نویسنده وبلاگ <من و ام اس>) فوت کرده.

ویولت از سختی هاش در حرکت کردن  در خیابان می نوشت (چون ویلچر داشت)

سومین سه شنبه اردیبهشتی

دیروز پیاده روی نرفتم.غذای خوشمزه (مورد علاقه خودم)را پختم و بعد از تمیز کاری منزل تا توانستم خوابیدم .


یه پیام تبریک برای دوست دوران دبیرستانم  تو گروه واتس آپ مون نوشتم .


نوشتم:    

 واضح است آمدن فاطی به دنیای ما ،حادثه نیکویی بوده ،تولدش بر ما مبارک.


بعد هم نوشتم برای دو دوست دیگر متولد اردیبهشت مان

تولد زیبا رویان ماه اردیبهشت در این جمع مبارک مون باد


فاطی شاد شد و در پاسخم نوشت:

وای جون دلم،چه پیام زیبایی!ممنون رضوان جون!با  این پیام احساسی زیبات،به خودم می بالم گلبانو.


باز برام نوشت :

مرامتو عشق است.


کلمات می توانند آدم ها را زنده کنند و از طرفی می توانند ...

مراقب باشیم کلمات کار برد چند گانه دارند.

خبر خوب امروز

نوه جان کم میخوابه.دربرابر به خواب رفتن مقاومت می کنه.امشب خونه ما در خوابه از ساعت ۹:۱۵خوابش برده تا ۱:۱۵.بیدار شده گفته مامان.کنارش دراز کشیده ام دوباره به خواب رفته.باباش هم اومده ودرخانه ما به خواب رفته.مامانش که تدریس داشته باشه این خونه مامان جون زهراش به خواب میره.

بهبود یافتم

به لطف خدا تبم قطع و ضعف پابرجا

شرح ما وقع یک هفته

سحر گاه (۲ نیمه شب) با لرز از خواب بیدار شدم.

جمعه که نوه کوچولو بی اشتها شده بود و تب داشت و من متاثر.

دیشب هم با خود گفتم خیاط در کوزه افتاد.

جمعه و شنبه ،دو روز تعطیلی را می شد سفر دو روزه رفت ولی درین خانه و در ان خانه سپری شد.

هفته گذشته اخبار هایی ازار دهنده از بلایای طبیعی و انسانی بدنم را ریش ریش کرده بود ایمنی ام پایین امد