نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

تاثیر آلودگی هوا بر ...

بیماران تنفسی در این هوا چگونه نفس بکشند؟

شاخص آلودگی هوا  امروز صبح (۱۷۰) بوده است.

من نیز پیاده روی نکرده ام و این به من ضرر زده.


پی نوشت:علیرغم آلودگی وسردی هوا ،  شش هزار گام پیاده روی کردم ؛بعد از هشت روز توقف در خانه.

چهارمین شنبه دی ماه

چون خواهر جان مرحومم متولد ماه دی بوده است ،دراین ماه همه حواسم به او و خاطراتم از اوست.

خواهر جان ، کدبانو و هنر مند ،  مادر را خوشحال و خندان به سفر حج فرستاد؛بعد هم مقدمات  سفر او به آمریکا را فراهم آورد و خودش بعد از چند ماه در فروردینماه 73 به اتفاق چهار فرزندش ازین دنیا رفت.

دوستت دارم ؛ میدونی که این کار دل...گناه من نیست...

بعد از ازدواج ، همسر عملا ،  به من آموخت؛ هرگز به کسی که دوستش دارم ؛ نگویم دوستت دارم  ؛ چون وحشت زده می شود و دو پا دارد ؛ دوتا هم قرض می کند و با سرعت نور  ا ، ز تو دور می شود.

اما  این روزها  ، با خیال راحت سر زانوی های نوه ام (دختر زیبای پسرم)را می بوسم و با خیال راحت بهش میگم :«عزیزم! خیلی دوستت دارم».

سالها پیش (13 سال بعد از ازدواجم «41  ساله طول کشیده»)با همسر جان رفتیم مراسم  سوگواری همکار«دوست» فوت شده اش.دیدم همسرش با ناخن های بلند خود، صورت را خراش طولی(از زیر چشمها تا چانه) ...و می گوید : « رض. ا .ا .ا»

و این در حالی بود که مادر و خواهر متوفی  ، آرام آرام اشک می ریختند و افسوس میخوردند که  مدتها دیدار نداشته اند.(یزدی بودند).

وقتی رسیدیم خانه ، به همسر گفتم :«ببین!نمیر.خب.چون من همچون همسر دوست و همکارت گریه سر نخواهم داد شاید امر بر دیگران مشتبه شود دوستت نداشته ام»

 .همسر پیشانیم را بوسید و گفت :«پس یعنی دوستم داری؟خب بر زبان بیاور».

گفتم «:  تو فکر می کنی طبیعی باشد به کسی که چپ و راست میگوید :«چرا در گنجه بازه ؛چرا دامنت درازه»بگویم دوستت دارم؟»؟؟!

ادامه دارد

نامه موتسارت (موتزارت اطریشی)برای مادرش

مادر!
« قلبم مالامال از شادی است؛ چون خود را در این سفر بسیار شادان حس می کنم. 

هوای درون کالسکه به قدر کافی گرم است. 

کالسکه چی مردی متهور و بیباک است و کالسکه را به سرعت باد در جاده می راند.

 پدر،قبلا شرح مسافرت مان را برای تان نوشته؛  و  نوشتن این چند خط از طرف من، به این دلیل است که نشان دهم ؛به وظیفه خود در قبال مادرم،  آشنا ،و پسری قدرشناس برای مادر عزیزم هستم.»

دومین چهارشنبه ماه دی

دی ماه امسال از روز شنبه شروع شد(تقارن اول ماه واول هفته ).و این دومین چهارشنبه از ماه دی است.خواهرم(که  خدا بیامرزد اورا)؛متولد ماه دی بود و با همسر برادرم که او هم متولد ماه دی است در کدبانو گری شانه به شانه .

هر دو بسیار با برنامه زندگی خانوادگی شان را مدیریت می کردند .(سفره آرایی شان نیز هم ).

هر گاه زنی را می بینم که با دستی گهواره (اداره فرزندان)و با دستی جهان(اینجا منظرو  امور منزل)را تکان می دهد بیاد خواهر مرحومم می افتد که با همه هنر مندی مرا ترک کرد و ...

روزهای چهارشنبه هر هفته مراسم آش رشته پزون خواهر باعث می شد دوستانش را ببینم که هر کدام به نحوی در پختن آش نذری برای خواسته های ریز و درشت خود همکاری می کنند.(هر کدام در پختن یکی از اقلام مورد نیاز آش کمک می کرد).

من نیز روز های چهارشنبه برای خود برنامه های خاصی دارم.(حالا چرا چهارشنبه)؟(خودم هم نمی دانم).

یادم باشه امروز نهایت استفاده را بکنم.