یک هفته گذشت.از فوت پسر جوان همسایه روبرویی.غروب آفتاب ساعت ۶:۴۵دقیقه بود که با صدای جیغ جگر سوز زن جوان و مادر پسر متوجه شدم اتفاقی در طبقه دوم آپارتمان ان ور کوچه افتاده است.حمعه در بهشت زهرا به خ.ا.ک.سپرده شد و همه روزای این هفته خانه خالی می شد و پر می شد از جوانان غمگین دوستان پسر و فامیل دور و نزدیک.یکشنبه طبل و سنج می زدند.دلم نیامد سوآل کنم چه شده.