سلام.شما هم مث من نسبت به مامان خود تعصب دارید؟
سال ۱۳۵۸، روزی رفته بودم خونه عمه جون بزرگم،زنی از فامیل بابا، (عمه فاطمه نسا)مهمون خونه عمه بود،گفت :«مامانت ،از وقتی که عروس خانواده ما شد،رو چشم مان جا داشت»،از آنجا که نسبت به مامانم تعصب خاص داشتم ،رفتم کتابفروشی سر کوچه عمه،براش یه کتاب مفاتیح الجنان به قلم شیخ عباس قمی خریدم و آوردم بهش هدیه دادم ،حالا هر سال ماه رمضان ،شبای قدر یادم میاد که می گفت: :«دیشب در خاطرم بودی،دعات کردم».
میگم:«شاید دعاهای او بوده که...».
پی نوشت«اسم عمه جون بابام ،فاطمه نسا بود»
خوشا آنان که شب تا به صبح رو به خدا گفتند: «العفو».
مثل همه شبهای قدر سال های گذشته ام(تا۶۴سالگی)دیشب هم عزم خواب کردم ،ولی خدا قبول کند دو یا سه برنامه دعا برای دل کم توقع خود داشتم.
تو مسجد کوچولوی محله مون ،امشب مراسم قرآن بر سر نهادن است ،هر کس دوست داره من یادش باشم ،تو چنین شب (قدر،)،اسمش را برام خصوصی بفرستد ،تا ساعت نه شب.بعدش من دیگه موبایلم را خاموش می کنم .(گرچه یه عده حتما ،تو یاد من هستند و من اهمیت نمیدم که اعتقاد به دعا ندارند)چون من خیرشون را میخوام از آفریننده شان.
شبها همه،اگر ، شب قدر بودی،شب قدر، بی قدر بودی.
شب عاشقان بیدل،چه شبی دراز باشد،
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
دوستانی دارم که حافظ را متهم می کنند به میگساری،من قبول ندارم
تو بخش روانپزشکی زنان بیمارستان فارابی اصفهان یه خانم کارشناس ارشد روانشناسی داریم که کار درمانگر بخش است ،هر روز صبح بعد از بیدار شدن زنان بستری در بخش، اونا را میبره ورزش ،بعد می ایند صبخانه میخورند، دارو ها را می بلعند و دوباره می بردشان کلاس سرود همگانی ، با چایی و بیسکوییت اهدایی خیرین، از اونا پذیرایی می کند،و آموزش باغبانی ،نقاشی،خیاطی،موسیقی در روزهای مختلف دارد.براش هورا بزنید.