نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

تبلیغ خود

هرکسی وبلاگ خود را مینویسد و در معرض دید دیگران قرار میده،در واقع داره خودش را تبلیغ میکنه.

یکی داره میگه :« می بینی چقدر با احساس ام؟».

دیگری داره میگه :«می بینی چقدر صراحت دارم؟».

وسومی داره میگه :«می بینی چقدر با نمک ام؟».

اما شما چرا و با چه انگیزه وبلاگ خود را نوشته ای؟

ساده لوحانه است اگرفکر کنیم  انگیزه مردمان را در هر کاری (اینجا نوشتن)می دانیم.مردمان ،موجودات پیچیده ای هستند،دلایلی دارند که حتی به مخیله ما عبور نمی کند.

میگن :« بایزید بسطامی»در ماه صیام(رمضان)،در روز روشن ،جام می در دست ،مینوشید.میخواست  سنگسار اش کنند مومن مردمان،تا برای خدای خود خالص شود.حالا وقتی میگم:« شما نیت فلان کس را نمی دانید از طرح فلان مطلب»،میگویند : «پرده بر بی حیایی مَ تَن،که خود می درد ،پرده خویشتن» .


پ.ن:«بایزید بسطامی را می‌توان پایه گذار حکمت اشراق دانست. بایزید از بزرگ‌ترین عارفان ایرانی است که نظریه‌های او برای بسیاری از علما و فیلسوفان بعد از خود، راه‌گشا بوده است. به کمال رسیدن نظریه‌های عرفان منصور حلاج، ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر، که همگی از عارفان نامدار ایرانی هستند، از بررسی اندیشه‌های بایزید بسطامی به دست آمده است.».

خیاط در کوزه افتاد

باورم نمی شد یه عطسه ناقابل علامت سرماخوردگی باشه تا اینکه دردهای بدنی و تب هم اضافه شد.خدا را شکر الان که ساعت ۳:۵عصر است حال بهتری دارم.

سری که درد نمی کندرا ،...نمی بندند

این مرد ۳۸ ساله، از همسرش  در یه دوستی بین  دانشگاهی کم کم خوشش آمده و علیرغم رضایت والدینش(موافقت ) ازدواج کرده و مهریه هفتصد سکه ای  خانواده همسر را ،با جان و دل پذیرفته.پس از ازدواج پی برد همسرش و مادر و خواهر او،اختیار  زندگیش را کاملا در چنگ دارند و کوچکترین تحرکی خارج از کنترل آنان نمی تواند داشته باشد،با وحود داشتن یک پسر ده ساله و یه دختر دو ساله ،پارسال ،ا ز زندگی مشترک  خود را بیرون کشیده و وکیل گرفته تا جانش را رها کند،از بخت بد امسال همسرش مبتلای به اُمیکرون شده و در وضعیت بدی به سر می برد،هر دو بچه اکنون در خانه مادر بزرگ شان(مادر آقا)از در و دیوار بالا می روند و زمین و زمان را به هم میدوزند.آقا تحت درمان بیماری افسردگی و همسرشان تحت درمان بیماری خُلقی،فاز مانیا به سر می برند.هنوز به بنده اجازه اظهار نظر درباره مشکلات خود را نداده اند.

ِاِن قُلت


    إِن قُلت

    («کسر» اِ و «ضم » قُ) انتقاد کردن، ایراد یا بهانه آوردن.


    خانم همسایه فرمودند:« آیا تو میدونی اِنقورت آوردن یعنی چه؟»؟

    گفتم نه،چطور مگه؟

    گفت مدیر ساختمان مون به من گفته تو انقورت میاری.

    گفتم من هم نمی دونم ،ولی سرچ می کنم جوابش را میارم برات.

    گفت دیشب خیلی گریه کرده ام،واگذارش می کنم به کائنات.

    نبوغ

    طرف نابغه است.دوچرخه اش را ول داده تو دانشگاه،رفته سر کلاس،دوچرخه برده شده ،میگه فدای سرم.نیاز داشته ورش داشته.

    رفته کربلا ،موبایلش را با کلی تصویر تو اتوبوس جا گذاشته ،میگه چه باک؟

    شیر گاز را بازگذاشته،رفته  خوابیده ،میگه مگه چی شده حالا؟

    بهتر نبود فقط باهوش بود،نه نابغه؟

    اگر نبوغ اینه،که کودن ها سالم ترند.

    بیقرار و بی تاب ،همواره میخواد یه کاری کنه که کار باشه.

    در کنارش نه امنیت داری نه آرامش.

    حسرت یه لحظه سکون به دلت میماند.

    خدایا به فرزندان ما، قدری، قدرت لذت بردن از زندگی هم، عطا کن.

    متولد که شد ،ساعت دوازده و نیم شب بود.نذاشت صبح بشه،هوا روشن بشه،مادرش یه خواب راحت داشته باشه، بعد قدم رنجه کنه ،تشریف فرما بشه.