میگن یه اصطلاح هست«بی خبری،خوش خبری».
ولی دلم میخواد هر روز صبح همه عزیزانم به صف بایستند و بفرمایند خوبیم.
اینکه بی خبرم؛ تحت فشار اضطراب ام.عزیزانم گله می کنند «اضطراب داری و اضطراب مسری است و اضطراب ات را به ما هم انتقال می دی لطف بفرما دست از سر ما بردار .
حق با اوناست.
بعضی می نویسند تا دیگرانی را هم از آنچه در مخیله شان در گذر است،مستفیض کنند.بعضی می نویسند تا هیجان شان مفری پیدا کند.بعضی می نویسند تا متبحر در نوشتن شوند،بعضی می نویسند تا فریاد رسی بیابند،بعضی می نویسند ،تا منفجر نشوند.
تو چرا می نویسی؟
من می نویسم تا بعد ها با خواندن ان بتوانم خود را تجسم کنم در چه حالی بوده ام.
میگن:« شب سمور گذشت و لب تنور گذشت».
یا «زمستون میره و رو سیاهی اش به ذغال میمونه»,پس همه بنویسیم.
بعضی ها با نوشتن به من نشان داده اند در تجربه بعضی حس ها ،تنها نیستم.
بعضی با نوشته هاشون منو ترغیب به دانستن بعضی چیزها کرده اند که خودم نیاز به دانستن آن را احساس نکرده بودم.
جالبه که بعضی ها میان اینجا و به من توصیه میکنند در این باره بگو یا بنویس.
بعضی میان اینجا و مسخره میکنند این چی بود نوشتی .و بعضی میان میگن حرمت قلم را نگه دار ،نوشتن چنین چیزی لزومی نداشت یا ...
امکان خوبی است اگر بگذاریم همه به روش خود از ان استفاده کنند.
جامعه ای که به یکباره با وضعیت قرنطینه و محدودیت های کرونایی مواجه شده بود هرگز فکر نمیکرد که وضعیت معیشتی و زندگی اش اینچنین تحت تاثیر کرونا قرار بگیرد. هرچه روزهایی کرونایی بیشتر می شد علاوه بر بالا رفتن تعداد کشته ها کرونایی و .... عدد افرادی که در این شرایط متضرر شده اند هم بالا می رفت. باد خسارت ها و آسیب های کرونایی شاید درظاهر به رستوران ها، کافه ها و مراکز تفریحی خورد اما واقعیت ماجرا این بود که طوفان این ماجرا زندگی گروهی از جامعه را تحت تاثیر قرار داد که شاید در خیلی از آمارها قشر کارگر و زیر خط فقر گفته می شوند. روزهایی ابتدایی کرونا، هیچکس فکرش را نمی کرد که گروههایی هم هستند که ممکن است حال و روزشان از شرایط حالشان بدتر شود، شاید به جرات بتوان گفت اولین گروهی که حال و روزشان از بد هم بدتر شد گروه هایی بودند که با اندک حقوقی بدون بیمه و غیره در کارگاه هایی مشغول به کار بودند و در همان روزهای ابتدایی به دلیل بد شدن بازار فروش بیکار شدند. و شاید بتوان گفت گروه هایی که در دسته افراد آسیب دیده اجتماعی هستند جز گروه دومی بودند که بیسر و صدا در کرونا آسیب های جبران ناپذیری دیده اند. اول اینکه خیلی از افراد که قبل از شروع کرونا در دسته افراد شاغل اجتماع بودند با بیکار شدن در جریان کرونا وارد دایره آسیب های اجتماعی شدند و دوم اینکه افرادی که در گروه آسیب های اجتماعی بودند هم بیشتر در این چرخه فرو رفتند، زیرا تا قبل از این اگر کاری یا قدمی برایشان برداشته می شد حالا انقدر دست همه تنگ شده و همه خود وارد دایره مشکلات شدند که این افراد ممکن است در الویت شان نباشند. نکته بعدی اینکه کرونا در خیلی از مراکز نگهداری افراد آسیب دیده اجتماعی را بست و این شاید اولین آسیبی بود که به گروه های آسیب دیده اجتماعی مانند کارتن خواب ها و متکدیان و... زد و معدود مراکزی بودند که در این ایام افراد کارتن خواب و متکدی را پذیرش می کردند یعنی اگر قرار بود کسی به واسطه در این ایام ترک کند و وارد جامعه شود کرونا این موضوع را هم یک سال به تاخیر انداخت چون مرکزی حاضر نبود این افراد را پذیرش کند. نکته قابل توجه این بود که در آمارها آمده بود که برخی از افرادی که در این دوران بیکار شدند و نتوانستد وارد بازار کار بشوند دست به خودکشی زدند وحتی در بسیاری از آمارها تعداد بالای طلاق ها و خشونت های خانگی ها هم اشاره شده بود که همه اینها به تنهایی می تواند آسیب اجتماعی باشد. زیرا فردی که دست به خودکشی می زند یعنی به لحاظ فکری و روانی در شرایط استاندارد نیست و یا فردی که در معرض خشونت خانگی قرار گرفته است قطعا جز آسیب های اجتماعی است که هر کدام باید جداگانه درمان شوند. کرونا شاید در ظاهر فقط یک بیماری واگیردار باشد که با رعایت پروتوکل ها و بهداشت بتوان آن را کنترل کرد ولی در اصل بیماری است که آسیب ها و تبعات زیادی را با خود داشته است. به عنوان مثال تنها شدن افراد است، این روزها وقتی کسی را از دست می دهیم حتی نمی توانیم دور هم جمع شویم تا غم از دست دادن را با هم به اشتراک بگذاریم و تمام این تبعاتی که به ظاهر کوچک است افراد را وارد چرخه آسیب اجتماعی می کند زیرا مهربانی و حمایتی که باید از جامعه و اطرافیانش داشته باشد را از دست داده است. اگر صحبت از آسیب اجتماعی حاصل از کرونا به میان می آید تنها این نیست که افرادکارتن خواب، معتاد، زنان فاقد سرپرست موثر و .... در این دایره هستند، بسیاری از افراد که تا قبل از کرونا زندگی عادی داشته اند وبه قول معروف حقوق بخور نمیری داشتند وامروز بیکار شده اند هم جز این دسته هستند یا افرادی که به لحاظ مالی مشکلی ندارند ولی از لحاظ روحی آسیب دیده هستند. این روزها باید حواسمان به هم باشد. نویسنده: مطهره واعظی پور
در جامعه ای زندگی می کنیم که کار نیست ؛در آمد نیست؛نیازهای مالی مردم برآورده نمیشه؛حقوق ها مکفی نیست؛زنان جوانی در اطراف خود مشاهده می کنیم که...
دیشب تا ساعت دوازده و نیم بارون می آمد؛ساعت سه و نیم نیمه شب شده بود که دیدم دختر بیست و چهارساله همسایه با کوله پشتی خود از محتمع مسکونی زد بیرون(به خیابان).تعجب کردم؛هراس ندارد!
متعاقب بیرون رفتن او یه اتوموبیل از داخل مجتمع هم به بیرون رفت(راننده ان را نشناختم)تو شهر چه خبر است.؟
پژو ۴۰۵ بود ولی شماره اش را بر نداشتم.
مدرسه (دوران ابتدایی)تعجب میکردم انشا نوشتن بعضی ها چگونه اینقدر طولانیه تا اینکه به دوران دبیرستان رسیدم و اولین نوشته طولانی از من نیز ظهور یافت .قضیه از این قرار بود که رفته بودم خونه خاله جون.توتاقچه اتاق شون نامه ای از داداش(که سرباز شده بود در پادگان قوشچی) برای خاله رسیده بود.تعجب کردم چرا داداش برای مامان و بابا نفرستاده.آدرس پادگان را از رو پاکت نوشتم و اومدم خونه و یه نامه بلند بالا از بلایی که رفتنش از خونه سر مامان و ما بچه های کوچکتر آورده بود نوشتم و به آدرس مزبور فرستادم.پاسخی که داداش پس فرستاد مرا تشویق به نوشتن کرد.
هنوز هم اگر احساساتم قلقلک شود نوشتن برام آسون میشه.
برای پسرم سال نود یه نامه نوشتم که موقع ازدواج چه توجهاتی لازمه داشته باشد شش صفحه که اگر دستم در ناحیه مچ خسته نشده بود همچنان نوشته بودم تا بشه ده صفحه.این نامه تو خوابگاه پسرا دست به دست شده بود