نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

ایام خوش

آن بود که با یار به سر شد

باقی

همه بی حاصلی و بی خبری بود.

مینا حسینی از تهران،حلیمه کوزه گر از قم،ویدا تمله از کرمانشاه،سهیلا مژده از قروه،شهناز شمشادی از بروجرد،خدیجه زارعی از شیراز،پروانه بهادران دوستان خوب من !کجایید؟من به شما فکر می کنم .

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

چه دل با سلیقه ای!

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گاهی سری به خود بزنیم

گوهری در همه احوال خدا با او بود

چه خوش شانس!

روز مادر

خیلی مایل بودم برای دوتا پسرم مادر قابل قبولی باشم.همین باعث شده بود از اون ور بوم بیفتم.با خودم گفتم چه خوشبخت بوده ام که مادری داشته ام که به موجه بودن خود فکر نمی کرده فقط شب و روز به برآوردن نیازهای ما بچه ها می اندیشیده.مادرم زنی که آرزوهایی داشت که بر آورده نشد به حایش فرزندانی به دنیا آورد که به او عشق می ورزیدند به پاس فداکاری هایش.هر کدام از ما خواهر و برادران سعی می کرد در شاد کردن او از دیگری سبقت بگیرد.خدایش بیامرزد که در اخرین روزهای زندگی اش با دیدن چهره نگران ما بر بالینش زیر لب میگفت :«قربان شما بشوم».

کاش هنوز هم زنده بود تا بر دستانش بوسه می زدم.

برای دختر داداشم

این زیبا دختر کارشناسی ارشد ترم یک را تمام کرده.گفت رنجیده ام از فرد نزدیکی که برام نوشته باور نمی کنم دانشگاه ( تاپ لول) مادر قبول شده باشی.

برای او نوشتم( تو اینستا گرام)،عزیزم!  از هر کس رنجیدی به خاطر آور :«از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست».البته احتمال بده چون بسیار دوستت داشته  ،راضی نبوده به خاطر درس ازش دور بمونی.حرفای رد و بدل شده ام با دختر برادر باعث شد برام گل و قلب بفرستد ولی تعجب کردم چرا آیکون بوس و هدیه را نفرستاد.کمی تا قسمتی حسرت خورد تنها فرزند پدر و مادرش است و من برادر دارم او ندارد.

همین دختر زیبا روزی در گذشته ها به من گفته بود :«خوبی تنها فرزند بودن اینه که  ، هیچگاه معطل نمی ماند دیگران برای مادر  و پدر مراقبت کنند ،(نوبتی)خودش تکلیف خود را می داند».