روزا همه مث هم نیستند.بعضی هاشون میشن روز شادی و بعضی هاشون میشن روز غمگینی.امروز را خدا به خیر کند برایم.دعوت بودیم باغ برادر کوچکتر همسر،زنگ زد عذر خواهی کرد که کنسل می کنه،گفت بچه شون بیماره و آش رشته پزون تا اطلاع ثانوی معلق است.من صابون به شکمم نزده بودم.صبحانه امروز حلیم شیر و عدسی داریم .خوشحالم که بارون دیشب هوا را لطیف کرده و صبحانه تو پارک خوردن به من میچسبه به همراه چایی داغ و خرما.بفرمایید صبحانه.
حکیم بانو میگه :«دم نوش گل کاوزبان و شلغم و لیمو شیرین برای دوران سرماخوردگی خوبه».
ومن گفتم: «پیرزن روستا های کوهستانی فریدون شهر به من گفته<مخلوطی از پونه و آویشن را دم نوش کن ،بنوش >».
و همسر جان شلغم با ر میذاره و لیمو شیرین و پرتقال را باهم آبگیری میکنه به من میخوراند.
پسرم ادویل و کلد استاپ و ویتامین سی جوشان میاره رو میز کنار تختم،مامانم(خدا بیامرزد او را )اسپند دود می کرد و سوپ جوجه با آب لیمو ترش تازه حلقم می کرد و بابام از همه جالب تر منو سه (3)دور تو حیاط می دوانید.
شما هم پیشنهادی دارید ممنون میشم بنویسید.