نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

( اولین جمعه ماه)

روزا همه مث هم نیستند.بعضی هاشون میشن روز شادی و بعضی هاشون میشن روز  غمگینی.امروز را خدا به خیر کند برایم.دعوت بودیم باغ برادر کوچکتر همسر،زنگ زد عذر خواهی کرد که کنسل می کنه،گفت بچه شون بیماره و آش رشته پزون تا اطلاع ثانوی معلق است.من صابون به شکمم نزده بودم.صبحانه امروز حلیم شیر و عدسی داریم .خوشحالم که بارون  دیشب هوا را لطیف کرده و صبحانه تو پارک خوردن به من میچسبه به همراه چایی داغ و خرما.بفرمایید صبحانه.

سرمای مطبوع

صدای باد را می شنوم .به پشت پنجره میرم.خنک است.پنجره را باز می کنم.(اذان صبحه).صبح پنج شنبه قشنگ اول ماه آذر مبارک مان باد.هوا بوی بهشت آورده.آسمان ابریست.نم نم بارون میاد.از خونه همسایه صدای نماز خواندن مرد جوان میاد.دیشب همسرش بیمار بود .بوی شلغم فضا را پر کرده بود.خدا را شکر که هر دو با هم مهربانند.عروس تهرانی برایش عزیز است .پدرش سفارش شان را به همسرم کرده.ورودی واحد آپارتمانی شان از ورودی ما جداست.به چشم ندیده ام شان.ولی دوست شان دارم چون سقف واحد هامان هر دو پشت بام(مشترکه).برای دیدن شان و نوشیدن چای عصران باید رو پشت بام قرار بذاریم.زنده باشند.

راه های بهبود بخشیدن فرد سرماخورده

حکیم بانو میگه :«دم نوش گل کاوزبان و شلغم و لیمو شیرین برای دوران سرماخوردگی خوبه».

ومن گفتم: «پیرزن روستا های کوهستانی فریدون شهر به من گفته<مخلوطی از پونه و آویشن را دم نوش کن ،بنوش >».

و همسر جان شلغم با ر میذاره و لیمو شیرین و پرتقال  را باهم آبگیری میکنه به من میخوراند.

پسرم ادویل و کلد استاپ و ویتامین سی جوشان میاره رو میز کنار تختم،مامانم(خدا بیامرزد او را )اسپند دود می کرد و سوپ جوجه با آب لیمو ترش تازه حلقم می کرد و بابام از همه جالب تر منو سه (3)دور تو حیاط می دوانید.

شما هم پیشنهادی دارید ممنون میشم بنویسید.