نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

ازسفر که برگشته ام،با خونه سرد کنار نمیام.همش تو آشپزخونه گرم میمونم.می نویسم.آشپزی می کنم.دراز می کشم.انگار حرارت خونه قهر کرده رفته.همسایه مون لاهیجان خونه داره یک ماه دوماه که میره شوفاژ خونه اش را خاموش نمی کنه ،همسرجان برای سفر چند روزه گاز خونه را قطع کرد رفتیم.پول گاز هم مشترک است.عجب مردیه!میگه از نظر امنیت ساختمان این کار درسته.حالا خونه با ما سر لج افناده گرماش بر نمی گرده،مجبورم لباس زیادتر بپوشم.انگار  جای خالی دوتا پسر تو خونه نمود پیدا کرده.چه زود بد عادت میشم!اولین بار بود جایی با هردوشون و نوه ها جمع بودیم.همسایه شون خانم محترمی بود ،برای کمک به اونا اومده بود مبادا عروس جوان ما مقابل خانواده شوهر کم بیاره.یه جمع ده دوازده نفره مهربون.

مادرا مهربانند

آخرین عکس مامان قبل از اتاق عمل

کاش می شد تا همیشه برایم بمانی.چقدر دوست داشتنی بودی برایم!

بیاد مادرم

------------------

مادرمرا ببخش !

فرزند خشمگین و خطاکار خویش را
مادر! حلال کن که سراپا ندامت است
با چشم اشکبار ز پیشم چو می‌روی
سر تا به‌پای من
غرق ملامت است

هر لحظه در برابر من اشک ریختی
از چشم پرملال تو خواندم شکایتی
بیچاره من که با همه‌ی اشکهای تو
هرگز نداشت راه گناهم نهایتی
تو گوهری که در کف طفلی فتاده‌ای
من ساده‌لوح کودک گوهر ندیده‌ام
گاهی به سنگ جهل، گهر را شکسته‌ام
گاهی به‌دست خشم به خاکش کشیده‌ام

مادر! مرا ببخش
صد بار از خطای پسر اشک ریختی
اما لبت به شکوه‌ی من آشنا نبود
بودم در این هراس که نفرین کنى ولی
کار تو از براى پسر جز دعا نبود
بعد از خدا، خداى دل و جان من توئی
من، بنده‌ای که بار گنه مى‌کشم به دوش
تو، آن فرشته‌اى که زمهرت سرشته‌اند
چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش

ای بس شبان تیره که در انتظار من
فانوس چشم خویش به ره برفروختی
بس شامهای تلخ که من سوختم ز تب
تو در کنار بستر من دست بر دعا
بر دیدگان مات پسر دیده دوختی
تا کاروان رنج مرا همرهی کنی
با چشم خواب‌سوز
چون شمع دیرپای
هر شب گریستی
تا صبح سوختی

شبهای بس دراز نخفتی که تا پسر
خوابد به ناز بر اثر لای‌لای تو
رفتی به آستانه‌ى مرگ از برای من
ای تن به مرگ داده، بمیرم برای تو
این قامت خمیده‌ی در هم شکسته‌ات
گویای داستان ملال گذشته‌هاست
رخسار رنگ‌رفته و چشمان خسته‌ات
ویرانه‌ای ز کاخ جمال گذشته‌هاست

در چهره‌ى تو مهر و صفا موج می‌زند
ای شهره در وفا و صفا! می‌پرستمت
درهم‌شکسته چهره‌ى تو معبد خداست
ای بارگاه قدس خدا! می‌پرستمت
مادر! من از کشاکش این عمر رنج‌زای
بیمار و خسته جان به پناه تو آمدم
دور از تو هرچه هست، سیاهیست نور نیست
من در پناه روی چو ماه تو آمدم

مادر! مرا ببخش
فرزند خشمگین و خطاکار خویش را
مادر! حلال کن که سراپا ندامت است
با چشم اشکبار ز پیشم چو مى‌روی
سرتا به‌پای من غرق ملامت است                                                                        
شاعر : مهدی سهیلی

س

رنج دوران

▪ ترانه و طرح آهنگ : نادر ابراهیمی
▪ تنظیم کننده برای ارکستر و رهبر گروه نوازندگان : فریدون شهبازیان
▪ خواننده : محمد نوری
(این ترانه بوسیله گروه خوانندگان خردسال و نوجوان رادیو نیز خوانده شده.)
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها
چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم
ما برای آنکه ایران
گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
ما برای آنکه ایران
خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم
ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم

خوابی خوش در وطن خود

دیروز ساعت 4 رسیدیم و با خانه سرد مواجه شدیم.گاز خانه را قطع کرده بودیم خانه یخچال شده بود و سوسک که به طمع خرده ها نان رو کابینت ایستاده بود با ناکامی  بیچاره از سرما مرده بود