ساعت یک وپنجاه وپنج دقیقه بامداد است.سرفه امانم را بریده.دارم آب جوش میارم جرعه جرعه بنوشم که صدای زنی خشمگین در خیابان فرعی (درب خانه)را می شنوم که بلند بلند، تلفنی داره حرفایی میزنه( با کسی اون ور خط).
می گوید :«بابا!نمی تونم هم بپزم، هم بشورم (وبسابم )وهم بخرم.چارتا بچه به زبون آسون میاد.دیگه هلاک شده ام.هر شب، دو نصفه شب می رسه خانه، انتظار داره در را به روش وا کنم،... بابا جان !بریده ام؛ مهرم را میذارم اجرا...»
لیوان آب جوش تو دستامه و تو بالکن طبقه چهار ایستاده ام و به حرفاش که از شدت خشم ادا میشه گوش می کنم.یه موتور سوار میاد از جلوش عبور می کنه ،نگرانش میشم.
دو تا مرد هم ،تو مجتمع رو برویی ،کنار یه ماشین، دارند بلند - بلند حرف می زنند ؛انگار نه انگار صدا از پارکینگ ها به فضای اطراف اکو میشه.
با خودم میگم: «شبا چه خبرهاست ؛ ولی من در خواب ناز هستم»
از خدا طلب می کنم؛ مشکل خانم دارای 4 فرزند حل بشه و از خر شیطون بیاد پایین و به داخل منزلش بخزد.
پی نوشت : ساعت دو و پنج دقیقه بعد از نوشیدن دو لیوان آب نسبتا گرم و یک قاشق شربت برم هگزین(خلط آور)خوابم می بره و ساعت سه و پنج دقیقه بیدار می شوم.
شاید سیلوراستالونه در فیلمهایش بسیار خشن و مردانه بهنطر برسد، اما گویا در زندگیخانوادگی اش اوضاع برعکس است. او در مصاحبهای در سال ۲۰۱۰ در اینباره گفته: «همهچیز در خانه ما زنانه است. اسباببازیها، خدمتکاران، تمامی سگها. تنها یک سگ نر در منزل ما وجود دارد که آن هم متعلق به من است و مرد بعدی هم خودمن هستم، اما من هیچوقت در زندگیام این اندازه شاد نبوده ام.
من از زنم چیزهای زیادی یاد گرفته ام. ۱۹ سال طول کشیده تا یاد بگیرم که همیشه حق با اوست. من فهمیدهام که یک زن (زن من که اینگونه است) میتواند تصمیمهای هوشمندانه و عاقلانهای در زندگی بگیرد.
من همیشه طفره میروم، اما او اینگونه نیست و همهچیز را خوب بررسی میکند؛ بنابراین نهایتا من به او گفته ام عزیزم ! تمامی تصمیمات با تو. تو هرچه که بگویی من گوش میدهم و به تو اعتماد دارم. من قبلا هرگز اینگونه نبوده ام».