آخرای شب هست.نوه ها بعد از شیطونی فراوان با من خدا حافظی کردند و رفتند.امروز تا قبل ساعت 2 و نیم نشد خانه بیاییم .خیلی سر پا ماندن منو خسته کرد.فکر کنم .دمغ هم شده ام.مادر دخترعموی همسر(زن عمو جان همسر)در سن 83 سالگی جان شیرین خود را به جان آفرین تقدیم کرده بود.یه مستخدم(خانم نسبتا جوان)داشت .مدت ها بود آلزایمر پیدا کرده بود.دیروز برای خاک سپاری ()دو پسرش از انگلستان آمده بودند.همه بچه هاش شاگرد ممتاز هایی بودند که از مادر خود دور بودند و تنها مستخدم کم سواد به حالش دل سوزانده بود به من گفت ازش فیلم و عکس گرفته است و تعجب کرده چطور به آرامی ازین دنیا دل بر کنده است.(در حال ذکر گفتن ).
ثروت بسیارش باعث رفاهش نشده بود(بهش تو فامیل لقب با سیاست داده بودند). زخم بستر آزارش داده بود .
هضم قضیه مرگ بر من گران آمده.
حوصله نداشتم نوه ها یم بیایند ؛ولی طبق تدبیر همسر در خفا (ویا عروس خانوم پیشنهاد داده بود) بیایندتا هم به همسر تسلیت بگویند و هم در من تغییر روحیه دهند.
آمدند و سه ساعت خانه مان ماندند.
طبیعت بچه ها شلوغیه و من بی حوصله بودم.
خدا ببخشد اگر متوجه شده باشند که حوصله ندارم.هر دو نوه شیرینکار و با نمک و شیرین زبونند.
ولی نمی دانستم چرا رو پا نمی شدم.
حضور نوهها نعمت بزرگی هست. به اجبار هم که شده، سرتون رو گرم کردن
با همه شیرینی شان،شرایط روحی مناسبی برای مراقبت و پذیرایی نداشتم .ولی...
گاهی میخوایم به بقیه خوبی کنیم ولی دقیقا نمیدونیم چه کاری بهترین کار هست
انشاله که خیلی زود حال دلتون بهتر شده و از وجود عزیزانتون لذت میبرید
ممنون تیلو جان.حفظ ظاهر باعث شده کم شدن توانم به نظر نیاید.واقعا برام سخت بود سر پا بایستم.ولی به خیر گذشت.
تئوری مردها اینه که شلوغی حال روحیت رو خوب میکنه غافل از این که گاهی آرامش و سکوت بهترین داروست
سلام لیلی جان.همسر گفتند من به پسرم زنگ زده ام بیاید یه کاپشن آبرومند دارم بگیرد برای مراسم پس فردا (چون به لباس های پسرمان هنوز گیر میدهد).او هم گفت با خانواده میام(چون طول روز سر کار بوده و خانواده اش نیاز به با او بودن داشته اند).من در جریان نبودم.همسر فرمودند زود باش آماده پذیرایی شو و این در حالی بود که من از روز قبل(بیمار داری)هنوز خسته بودم.توفیق اجباری شد جمع بشیم و حظ بببرم در عین آمادگی نداشتن برای حسن برخورد.
سلام

شما باید حلال کنید که دچار زحمت شدید 
سلام سمیرا جان.
همسر ملاحظه حال خود را که نمی کند(دیروز و حتی امروز بیمار بوده)،حتما ملاحظه مرا نیز نمی کند.
به مادرش جفا کند،به دیگران چها کند.