ضرب المثل ها را مردم عامی استفاده میکنند .از بس دل شون می سوزه که نه وکالت خوندند و نه قدرت مالی دارند وکیل استخدام کنند.
یه دفترچه داشتم ضرب المثل هایی را که مردم بیان میکردند رو صفحاتش می نوشتم .چندین بار هم کتاب ضرب المثل ها خریدم تا حفظ شون کنم.خدا بیامرزدش پیرمرد فامیل مون وقتی در نوجوانی خاطرم رنجید و چشمام پر اشک شد گفت هان چی شده ؟به اسب پادشاه گفته اند یا بو و و و و؟و من متوجه نشده بودم یعنی چه
ولی این روزا ضرب المثل <دزد نگرفته ،پادشاهه > را مصداقش را پیدا کرده ام .ترک تازی میکنه طرف ،فکر می کنه دنیا همیشه یه جور می مونه.
چه شبی دراز باشد.مث شب یلدا
پریشب شب یلدای تقویم بود و من که بیمار و خسته بودم ، مث بز نشسته بودم به نقطه ای خیره نگاه میکردم که ، نوه جونی(یه پسر نه ساله )(که به فدایش سر و جانم)با میوه ها و آجیل های محدود خونه ، یه بساط (نمایشی از کرسی و میوه و آجیل)برپا کرد تا به مادر جان رضوان خود طعم یلدا را بچشاند
اگر دختر بود چقدر سلیقه به خرج میداد در جایی که پسر اینهمه با وجود است .
مادرش و پدرش از تدریس در دانشگاه باز گشته بودند و شام طلب می کردند و او همچنان محبت به من داشت.
خلاصه که بیشتر از همه شب یلدا های عمر 64 ساله ام، از شبی زمستانی خوشحال به در آمدم .
اما دیشب که خانواده همسر به بهانه شب یلدا و به کام صندوق کمک های مالی به نیازمندان فامیل ، جلسه تشکیل داده بودند ، از بس تخمه آفتابگردان شور و شیرینی نارگیلی(دانمارکی)تو معده خود راهی کردم ،شبی پر تنش از فشارخون را طی کردم.
نمی دانم چند سال دیگر باید بگذردتا چشمم به حساب آید .در نهایت شب به سوپرک محله سری زدیم تا صبحانه شاهانه مان از شیر کم چرب کسری نداشته باشد که دخترکی زیبا رو و کم سن و سال با عقل بزرگ خود، حرف هایی برایم زد از اوضاع روز جامعه ،که متوجه شدم تا بیست و چهار سال ابتدای عمر، هرگز چنین به دانایی سخن نگفته بودم.