زن در این دنیا،در این مملکت،در این خونه چطور روزگار میگذرونه؟
شوهرای بازنشسته تا چشم شون می افته به زن،میگن همش تلفن و غیبت؟
مردای محیط کار نگرانند وظایف محوله را به پایان نبری.
مردای دنیا اما،همه شون نگران حقوق پایمال شده ما زنان هستند.
چند تا مرد در زندگیم خیلی برام عزیز بودند یکی شون پدر جان،دوم دایی بزرگه،سومین دادش اولی،چهارمی پسر دومی و حالا دیگه نوه جون نه ساله ام.
حالا چرا؟بماند.بعضی مردا،مردترند.مردانگی دارند،یعنی جوانمردند.
مردا را قضاوت کردن،باعث دردسره،با وجودیکه قضاوت می کنم اما سخن نمیگم.بماند در اندرون سینه.
یه روز همسر جان فرمودند چنین کنیم،بنده هم عرض کردم چنان کنیم،ایشان فرمودند من میگم،بنده هم عرض کردم خب نظر بنده متفاوته،ایشان فرمودند مردی گفتند،زنی گفتند،پس چنین کنیم،بنده عرض کردم من شما را آزاد می گذارم به روش خود رفتار کنید ولی من راه خود را می روم،فرمودند اون وقت دیگه اسمش زندگی نیست،پس بهتره راه مرا تبعیت کنید،عرض کردم پس شما ازین راه پیروی کنید چون آنچه شما پیشنهاد می کنید راه نه،بلکه چاه است،فرمودند آمدی نسازی ها،این چنین پیش برود می ترسم به راهی برسیم که پایان شیرینی های زندگیست،عرض کردم بدم میاد مرا بترسانید بهتر است این بار خودتان بترسید چون من کوتاه نمی آیم،قضیه مسکوت ماند تا جر و بحث پایان پذیرد.روزی سوآلی پرسید،واقعا تو نترسیدی که این کانون بپاشد که آن چنان خیره سری کردی؟گفتم برای رفتار های زنان اسم انتخاب کردن کار آسانیست ولیکن خوشحالم که شما ترسیدید.
مُنکَر چیه؟.میگن انزجار قلبی از عمل نادرست مرحله ای از نهی منکر است.یه آدم با انصاف کفش و کاپشن استفاده شده اس را ،گذاشته بود یه کنار تا آدم محتاج بر دارد دو نوجوان رسیدند کفش ها را برداشتند و هرکدام را به طرفی پرتاب کردند.از رفتارشون ناراحت شدم.گفتم چنین نکنید.گفتند کفشای شماست؟گفتم نه.گفتند پس دخالت نکنید.گفتم شاید برای کسی قابل استفاده باشد چنین کنید سودش برای شما چیست؟گفتند خال می کنیم.متاسفم
خدایا چرا اینقدر ناراحتم؟
میگن لیوان وجودت را پر از زهر میکنی .خب نکن .
در عوض شبنم گل تو لیوان وجودت بریز تا احساست بهتر بشه.
امان از دست این خبرا
چقدر دلم میخواست کوهنوردی بلد بودم می رفتم بالای یه کوه بلند و فریاد می زدم خدا ا ا ا ا ا
شنیده ام کسی که احساس کند به او ظلم شده حق دارد فریاد بزند و کسی نباید به سکوت دعوتش کند.
روزی که خبر دار شدم یه دنیای مجازی هست با خودم قرار گذاشتم برم اونجا بنویسم فریاد ،فریاد
ولی به محض اینکه اولین کلمه را نوشتم گنگ خواب دیده (اسم اختیاری او بود)وگمنام آمدند حرفایی برام نوشتند که متوجه شدم اینجا هم نمیشه راحت بود و کسانی مثل خودم اون ور خط (آنلاین )هستند که واقعی اند و فقط کانال ارتباطی مون متفاوت از قبل شده .
از بس گفتند بس،هیس،همینه دیگه،ناشکری میکنی،همه جا آسمون همین رنگه،گله ای نیست،و من شنیدم و احساس کردم منع ام می کنند، خسته شدم.
نوه کوچولوی خوشگلم با یه کاکتوس شارژی خود سخن گفتن را تمرین می کنه و از اینکه جوابی ازش می شنوه خوشحال میشه.
خدایا !پروردگارا برس به داد دل ......
خدای آسمون ها،خدای کهکشون ها!برس به داد دل عاشق این جو و و و ن ها(متن یه تصنیفی که در جوانی از رادیو شنیده ام)
خدایا مملکت مون ،مردم مون ،کودکان و جوانان و پیر ان و زنان مون از تو چه در خواستی دارند؟
تو که سمیع و بصیر و علیمی، مث من باهاشون برخورد کنی،اون وقت چه فرق هست بین من که هیچ کمکی نمی تونم بکنم و تو که همه کار می تونی بکنی؟
.تسبیح دستم بود و میگفتم الله اکبر
بعد با خودم گفتم میدونی داری چی میگی؟اکبر یعنی بزرگتر .بزرگتر از چی ؟کوه؟کهکشان؟پدر؟ارباب؟
بابا داری میگی اکبر
حواست باشه
امیدوار باش