نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

۸مهرماع

امروز روز جهانی ناشنوایان

تغییر آب و هوا

امروز هشتمین روز از مهر است.متوجه نیستم این چه حالیه دارم.یه حال خاصی.پانزده روز پیش شال و کلاه کردم و رفتم تهران.هشت روز پیش هم برگشتم.وامروز که اینجایم مث پانزده روز پیش نیستم.یه اتفاقاتی در اندرونم افتاده  منو از حال نعمول اون روزا دور کرده.بذارید نگم چه شده ام.

دیروز هواشناسی اعلام کرده بود درجه حرارت ۲۵ است.سرما و سوز پاییزی جالبیه 

شکایت از روانشناس با وجود داشتن پروانه اشتغال تخصصی و عضویت در سازمان نظام روانشناسی
با سلام،
پسر٣٢ ساله ی من حدود ٢سال است به یک خانم مشاور روانشناس مراجعه می کند..این خانم به فرزندم گفته اند باید هفته ای یکبار جلسه مشاوره داشته باشیم، با توجه به اینکه این مشاور می داند که فرزندم زود دچار وابستگی عاطفی می شود. سه مرتبه به محل کار این روانشناس در کلینیک های مختلف مراجعه کرده ام و از ایشان خواسته ام که جلسات را تعطیل کنند چون در فرزندم هیچ بهبودی و پیشرفتی حاصل نشده است و حتی بدتر هم شده. خانم مشاور من را دست به سر می کنند و همکاری نمی کنند..حتی گفتند که پسرتان حرفهایم را گوش نمی کند و به آنها عمل نمی کند، من هم گفتم خُب جوابش کنید و وقتیکه آینده ای از جلسات متصور نیستید پسرم را جواب کنید. در حال حاضر با اینکه این شخص پروانه اشتغال تخصصی دارند، آیا می توانم از ایشان شکایت کنم؟؟. با تشکر

دستی بر سر بینوایان بگذارید.

جالبه

کدام بینوایان؟

نوا؟

بعضی ها  برای رهایی از گرفتاری ها،از خود به درمی آیند و ...

یه خانوم سرتا پا زیبایی و جلوه

 آمده بود بخش روان پزشکی 

تا اولا بپرسد نیاز های بیماران بستری در بخش روان چیست و ثانیا اجازه بگیرد بیاید جان و سر فدای آنان کند.

جالب بود دیدن تعجب دانشجویان 

که چه شود؟

که خدا بی خیالش شود

اگر

 گرفتاری هایی که دارد جزا   است برای...بوق...

خب 

با سخاوتمندی روان شناس بخش مواجه شد

لیست نیاز هایی که به دست روان شناس ،پرستار ،پزشک،خدمات بر آورده شدنی نیست به دلیل اولویت بندی ها

در اختیارش قرار گرفت

و نحوه بر آورده کردن آنها هم تعلیم داده شد

از فردای آن روز

از دوشنبه تا پنج شنبه

 ایشان با تجهیزاتی که نمایش دادن آن اگر مقدور باشد جالب و دیدنی است.

آمد

وبا دستان ظریف و زیبا (در نوع خود دیدنی)

دستی کشید بر سر های سی و پنج زن

از اینجا مانده،از آنجا رانده با یه گل بهار نمیشه

ولی

بیا و ببین در محدوده مقررات بخش ،با ارامش و خفظ حدود

چه کرد این زن

که باید بر تختی از طلا او را می نشاند ش

و فقط تماشایش می کردند.

یه بیمار میگفت با با ایول و