نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

یه زیبا رو که همسن خودمه وبچه نداره میگه خوش به حال تو که بچه دار شدی والان نوه هم داری وحظ میبری کاش من زود ازدواج کرده بودم و بچه داشتم.میگم در عوض تو خونه وزندگی لاکچری  و محبوبیت داری و من نه.

میگه آره اینا عالیه ولی کاش مث تو بچه هم داشتم میگم شاید باور نکنی که من خیلی اذیت شده ام تو همیشه در اوج بودی و عزیز و شاد حالا تازه متوجه شده ای بچه و نوه  هم بد نیست من هنوزم یه اذیت هایی میشم مثلا ناراحتی نوه ها اذیتم میکنه،

 زندگی من پستی و بلندی زیاد ی داشته مثلا گاهی دلم خواسته فرار کنم از  بس سخت بوده ،ولی نمی شده چون بچه اذیت میشده و زمینگیر شده ام.تو صبرت آزمایش نشده.به قول مادر مرحومه همسر جان،«زندگی همین جوره»,می پرسی چه جور؟هر بار یه طرفش می لنگه.

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل‌پیشی سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 17:08 http://Www.temmuz.blogsky.com

طعم سختی‌های مادرانه رو نچشیده، از دور فقط لذت‌هاش رو می‌بینه.

تو تصوراتش فقط شیرینی هاش جا داشته

سلام سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 07:50

زندگی با پستی و بلندی هایش هیجان دارد
مثل موج سواری در دریا
لذت زندگی به داشتن همین بچه ها و نوه ها است

موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد