نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

اولین جمعه از ماه شهریور

من:«خوب وخوش و سلامت باشی عزیزم!»

تو  : «با منی؟»

من:«آره باتو»

(تویی که حوصله ات سر رفته ،چون برنامه برای  تعطیلی ات نداری،

نور بباره از آسمون زندگی ات ،امروز).


تاثیر میذاره ،خوش رو باشیم و گرم و صمیمی.

حواس مون باشه تفاوت است بین خوش برخورد بودن با چاپلوس بودن.

وقتی وارد خونه عموشون می شدند ،«نگه کردن عاقل اندر سفیه» عمو،باعث میشد سرخورده شوند ولی زن عمو صدیقه به پهنای چهره میخندید و می پرسید:« خوبی گل ام؟»

از عمو سوآل کردم  :«چگونه میتونی ابرو هاتو ـ تا به تا  ـ کنی و نیم نگاهی به بچه ها نندازی»؟کفت  :«از بس میگن فرق میذاری،«ظلم بالسویه  عدله »

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل‌پیشی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 20:41 http://Www.temmuz.blogsky.com

یادش بخیر، آدمایی که میشد با دل خوش رفت خونشون دیگه نیستن. جوون‌ها اهل رفت و آمد نیستن

لیلی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 17:49 http://lostinwonderland.blogsky.com

خیلی وقتا یه لبخند همه مشکلهامون رو حل می‌کنه. یه لبخند صمیمی و از ته دل

معروفه «ما برای روی باز کسی می ریم خونه اش, نه برای در باز خونه اش »/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد