اردیبهشت ۵۷ بود که در روزنامه یه آگهی از صدا و سیما خوندم :«آزمون صدا برای جذب گوینده» در صدا و سیما اصفهان را خبر میداد.
من و جمشید ... و ژیلا وکیلی رفتیم آزمون شرکت کردیم.
آقای هوشنگ حریرچیان سه تا متن گذاشتند جلوی روی ام و گفتند :«به سه طریق بخون تا ضبط صدا صورت پذیرد» .متاسفانه در این آزمون پذیرفته نشدم ، ولیکن هیچگاه اعتقادم از زیبایی صدایم ، سلب نشد و در اخرین مرتبه ای که خوشحال شدم،یکی از ...تو تلفن گفت :«چقدر صدات تو تلفن قشنگه!»/خب بارها بهم گفته شده بود،تعجب نکردم.
همسر میگه:« من عاشق حرف زدنت شدم به مادرم گفتم ازین خانه پا پس نمی کشم.میخوام اش.».
آخه چرا من گوینده صدا نشدم؟من ناراحتم.
پسرم تهران، کلاس خوانندگی نام نویسی کرده ،هرگاه میاد اصفهان، با هم دهن به دهن می خونیم.بی اجازه اش صداشو ضبط کردم معترض شد.عزیزمه.به مادرش رفته.صدا داره.
از کلاس چهارم یا پنجم(تابستان) تمرین خوانندگی و اخبار گفتن را کرده بودم.کلاس نهم ،اسفند ماه از طرف دبیرستان پیشنهاد دریافت کردم به خانه جوانان معرفی شوم ،قرار شد از پدرم کسب اجازه کنم.بعد از اذن پدر،تردید کردم و قاطعانه رد کردم.
اردیبهشت ۵۷ سومین ودر عین حال ، آخرین تلاش من بود.
هنوزم تو خونه حین شستن ظرفها ,زمزمه می کنم.
یه روز مهمان داشتیم مهمان ها فامیل همسر بودند.غافل از اینکه صدا بدون دردسر به هال محل نشستن مهمان ها می رسد آرام ،آرام حین شستن ظرفها میخوندم که ناگه به خود آمدم کات کردم در عین تعجب داماد خانواده همسر، بقیه ترانه را ادامه داد.همین ام مونده بود که خواهر همسر عصبانی شود.
حالا دیگه،در بهار آزادی ، تو مهمانی ها پیشنهاد میشه یه دهن بخون،ولی من دیگه صدا ندارم.«جوونیم رفت و صدام رفته دیگه»
اتفاقا دیروز داشتم به یکی از دوستان وبلاگی میگفتم رضوان جان صداشون خیلی زیباست
دمتون گرم
ممنون از لطف تان،محبت شما باعث میشه زیبا بشنوید.
هنوزم صداتون زیباست. برنده مسابقه ما شدید
از لطف شما ممنون که مرا در مسابقه صدا شرکت دادید
بخون
هم برای دل خودت
هم برای دلخوشی عزیزانت
چقدر دوست دارم این زمزمه کردنها را
تیلو جان میخونم،ولی دیگه صدام ته کشیده.بعد از انژیو گرافی حس کردم نفسم بالا نمیاد حتی بدتر از زمان کرونا.ولی باز دارم قلقلک اش میدم،مبادا کاملا از دست نره.
به به پس صداتونم قشنگه
به نظر خودم و دوستانم