ساعت ۱۱:۳۴ شده،تازه رسیده ام خونه.
امروز ساعت ۵:۵۸ صبح ،دم ایستگاه اتوبوس بودم تا برم آزمایش خون.
امروز عصر هم نوبت دکتر فوق تخصص خون ،دارم.ببینم دارو چی می نویسه.
مسلما ناشتا بودم و گرسنه .ولی گفتم برم کنار رودخونه یه مقدار قدم بزنم.(۹۲۱۶ گام برداشتم).(موبایلم گام شمار داره)برا خودم آواز هم خوندم.
دو نفر خانم با سگ کوچولویی قدم زنان ، گرم گفتگو می رفتند،آقای جوانی به آنها گوشزد کرد سگ را مراقب باشید،گویا افسارش کشیده می شد(همه جا انجمن حمایت از حیوانات حی و حاضر باشه، خوبه)خانم تشکر کردند و فرمودند :«حواسم هست،با این وجود ممنونم که ازسگم با مهربانی طرفداری می کنید.».
تا ساعت ۱۰:۴۹ دقیقه قدم زدن خسته ام نکرد.
همون آقا گفتند که ایستگاه رادیویی دارند با خوشرویی از رهگذران اجازه می خواستند برایشان عکاسی کنند.بگذریم که خانمی افسرده می گفتند اصلا دل و دماغ ندارم و آن دیگری اعتماد کردن را عاقلانه نمی دانستند.
مسافران چینی (توریستها) ـ هتل کوثر با فیگورهای جالبی در حاشیه رودخانه عکس می گرفتند تا هم فال باشه هم تماشا.چون در زمینه عکس ها، پل تاریخی الله وردیخان(۳۳ پل)بر زیبایی عکس هاشون می افزود.
همه روزهاتون خاص باشه ان شاءالله
ممنون از محبت تان
ساعت ۰۵۵۸ دقیقه
یهو به ذهنم رسید شب هنوز خود را به روز وصل نکرده
بعد چرتکه انداختم اگه ساعت پنج طلوع باشد یعنی آفتاب تقریبا یک پنجم روز را طی کرده است
چند روزه اینجا بارون می زند دو سه تا سگ در اطراف ما جولان می دهند
یک نگاه ملتمسانه و مظلومانه دارند
شب هم کنار هم
روی سکوی یک مغازه ی بسته چرت می زنند
البته که هوا روشن بود
اصفهان شهر محبوب منه که چند ساله نرفتم
این نوشتتون من رو برد به خاطراتم از اصفهان
ان شاء الله جواب آزمایش عالی باشه
ممنون از دعای خیرشما.عالی بود
ایشالا دکتر خبر از سلامتیتون بده استاد مهربانم
ممنونم عزیز ،زیبا