کزو خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دیروز سر مزار پدرم این شعر در خاطرم آمد.
زمزمه کردم.
بعد به پدرم خطاب کردم:« باید ازین دنیا می رفتی تا برایت این شعر را بخوانم؟»
حتما خوشش می آمده بهش بگم چقدر دوستش دارم.
ولی چرا بر زبان نیاوردم؟
حتما با خود اندیشیده ام خودش متوجه می شود.
بین فرزند وپدر و مادر قدیمها شرمی بود برای بیان احساسات امیدوارم روحشون در آرامش دائم وقرین رحمت الهی باشه
والدین و بزرگترها در خانواده ما مانع ابراز علاقه مان شدند با نوع تربیت شأن
روحشان شاد.

ممنون و تشکر از دعای خیرتان
خدا رحمتشون کنه
کاش تا دیر نشده به عزیزامون ابراز عشق و علاقه کنیم
خدا پدر محترم شما را نیز قرین رحمت خویش سازد.آیا با کلام بگیم یا بفهمانیم؟
روحشون شاد
ممنون از دعای خیر شما.همچنین روح پاک پدر محترم شما را نیز هم خداوند شاد گرداند.
روحشون در آرامش باشه . منم مثل سمیرا فکر میکنم حتما میدونسته
خدا پدر محترم شما را سلامت و شاد نگه دارد.ممنون از دعای خیر شما.بله احتمالا میدانسته اند.
خدا بیامرزتشون
وقتی یه نفر دوست داره، معمولا احساس میکنی 

خیلی ممنون سمیرا جان.خدا عزیزان سفر کرده شما را هم بیامرزد.خدا را شکر.پس متوجه شده بودند دوست شون داشته ام.

یه شعر قشنگ هست که میگه:« از پریدن های رنگ و از تپیدن های دل،عاشق بیچاره هر جا هست رسوا می شود«