نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

سلامت روان

دخترک نیمه شب تو کوچه با موبایلش  داشت با کسی صحبت خشمگینانه می کرد، فریاد می زد مادرت را...و دوست کم سن و سال ترش  منعش می کرد از ناسزا گویی.

من بیدار بودم .تعجب می کردم صدای ناسزا گویی از کجاست به بالکن رفتم و دیدم که با موی کمندش،همون دختر بیقرار وسط کوچه قدم می زند.یه موتور سوار از کنارش رد شد،شاید او هم تعحب کرد چرا نیمه شب دخترک در خیابان است؟!۲

نظرات 4 + ارسال نظر
حکیم بانو یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1403 ساعت 16:16

وااای. چقدر حرفای رکیک جای صحبتای عادی رو گرفته؟؟؟

مارال پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 03:26 https://mypersonalnotes.blogsky.com/

شاید از بددهنیش بود که موتوری اذیتش نکرد و ترسید ازش
ولی ذهن من خیلی عقب افتاده است . این بد دهنی ها رو دوست ندارم

شاید موتوری هم جوانک هیجان خواهی نبوده.کارگر شهرداری بوده و سرش به کار خودش بوده،وگرنه...

سلام چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 10:09

با درود
یعنی اینقدر امنیت بر قرار شده است که نیمه شب هم دخترها در خیابان ولو هستند

منم همینو فکر کردم

قره بالا چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 08:08

جدیدا مد شده همه نوجوونا فحش های بالای هشتاد سال میدن
فکر میکنن خیلی خفن میشن

متاسفانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد