دل آدم وا میشه با یه کوچولوی شیرین هم صحبت بشه.
مادر بزررگ مرحوم ا م معتقد بودند خونه پر دشمن هم باشه از خونه خالی بهتره.
ولی دیگه نه تا اون حد.
انسان موجودی اجتماعی است و دیدار دیگران آرامش اش می بخشد.
اما وقتی در وابشه و نوه کوچول موچول قشنگ از در وارد خونه بشه دیگه نور علی نوره.
دیروز نوه کوچولو ساعت یک و نیم ـ دو بود که پا در خانه ما گذاشت و تا ساعت شش عصر خونه را شخم زد و رفت.من فقط باید پا به پای او راه برم ،هرچیز به چشمش بیاد بر میداره و سوآل میکنه این چیه؟من دیگه غم ندارم وقتی باهام حرف می زنه.البته گاهی صداشو پایین میاره و این هم جالبه.
باباش تعریف میکرد گاهی با لباس خونه میره دم در وامیسته میگه بریم.
منم دلم نوه خواست استاد

خدا حفظش کنه. ماشاالله
ای مغز بادوم شیرین کوچولو می دونه کجا دوستش دارن و منتطرشن. زنده باشین در کنار هم
بله متوجه شده.با ما سازگارتره
خدا حفظشون کنه

ممنون از دعای خیر شما
من عاشق بچه های صفر تا پنج سالم
شیرینند و با مزه
نوه ی من همیشه یک پوشک پایش هست
و لخت می گردد
من به او لقب تارزان داده ام
هر چی هم که میاره وسط هال از جارو برقی و صندلی و نردبان کسی حق ندارد برش دارد
بهش بفرمایید «امر شما اطاعت می شود,سرور»
سن شون ،سن فرمان دادن است.