میگه
:«پدرم روضه ،رضوان،به دو گندم بفروخت
،ناخلف باشم اگر من به جو ایی نفروشم»
میگم :«اولا پدرت نفروخت و مادرت اول گول خورد و باقی قضایا
دوما به گندم فروخته نشد و به سیب فروخته شد
ثالثا معلومه عنان سر خود بوده اند پدر و مادرت و بهشت اجباری،
(نه ببخشید روضه رضوان) هدف نیست آنچه مهمه اختیار است
پس خربزه خوردی ،(نه سیب)،پا لرزش هم بنشین.
میگه تو غلط املایی ،انشایی ات را بگیر من جایی کار دارم،زود بر می گردم.
تو کتاب بینش سال آخر دبیرستان ما نوشته بود که سیب و فریب خوردن اول حوا و بعد آدم اعتقاد مسیحیته و از نظر اسلام گندم بوده و شیطان هر دو را با هم فریفت.( صیغه مثنی) و گناه اوّل به گردن زنها نیست. حالا به نظر من مهم آدم خوبی بودنه. کاش خوب باشیم و بمونیم.
چه خربزهای هم بوده
عحب لرزی هم بوده.به وضوح معلومه