نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

یه چیزی بگم اشک تون دربیاد

دیشب جایی مهمان بودیم ،گفتند زنی شوهر مبتلا به بیماری سرطان خود را ،که تحت درمان شیمیایی بوده و فعلا بهبودی نسبی پیدا کرده،ول کرده رفته استرالیا پیش دخترش.

همه تف و لعن میفرستادند.

یکی از میان آن جمع گفت خبر داره که آقاهه به قاضی با اصرار میگفته چه سر (یا راز ) بین شما و همسر من است که من با اصرار میگم این بند را بُگسل و تو پشت سراندازی می کنی و به تعویق می اندازی؟

وکسی دیگر گفت خانومه گریه میکرده نزد خانواده ما،که به خدا من جلوی خانواده ام سر افکنده میشم اگر بعد از ۴۴ سال از همسرم جدا شوم، من در شهر ثالثی در نزدیکی خانه پسرم ،خانه اجاره کرده ام تا خانواده ام در شهر اولی متوجه نشوند ما دوتا از هم جداییم.

وکسی زان میان گفت:«این مرد که تحت درمان با داروهای روان پزشکی هم هست و یه کتابخونه پر از کتاب را هر روز میخوانده ،فقط به خاطر عشق مفرط که به زنش داشته ،اینکار را انجام داده تا زنی که شور عشق را در نگاهش میدید شاهد و ناظر مرگ جانگدازش نباشد ،همچون مرگ قو»



میزان مورد نیاز هیجان برای هر انسان

نوشتن در بلاگ اسکای، گاهی از هیجاناتم می کاهد و گاهی  هیجان زده تر م میکند.

انسان در حالت نوزادی چهار هیجان ترس،خشم،شادی و غم را با خود به عنوان پایه هیجانات دارد، ولی هیجان عجله و هیجان تعجب و ...(هیجانات مرکب)در طی زندگی در انسان شکل می گیرد.

هفته ای که گذشت ، با روز عید مبعث مصادف با روز تولد ۶۴ساله شدن من ،برایم شروع شد.پیام های تبریک تلفنی،وبلاگی،واتس آپ و ...،مهمانی شام خونه عمو احمد روز تولدم،حضور نوه جوون کوچولو و پر تحرک و شلوغ چهار بار در این هفته،از دوشنبه تا پنج شنبه ، واومدن عمو جون نوه (پسر دومم)ز تهران و ویزیت دوره ای پزشک قلب و...آن چنان هیجان زده ام کرده بود که انگار تاب تحملش را نداشتم.گل بود و به سبزه نیز آراسته شد،خانمی به عنوان کار گر آمد خانه مون،در خانه تکانی کمک کند،از بدو پرود گریه کرد تا برود ،که شوهرم همه عمر مرا میزده،دخترم ام.اس گرفته و بچه سقط کرده ،نازا شده و پسرام شغل شان پیک موتوری و پادویی است و...

که از من بدنی فرتوت و خسته به جا گذاشته ،شاید حالِ روانم متفاوت شده باشد.

هفته ای که گذشت روز دوشنبه،گریه ام گرفته بود و بند نمی آمد(مدتها بود رقیق القلب نمی شدم).و نسرین خانم همسایه مون میگفت :«عزیزم ،عشق من صبوری کن ،اگر جای من بودی که...،)

به خط و خال گدایان مده خزینه دل

 به دست شاهوشی ده که محترم دارد. 

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

 غلام همت سروم که این قدم دارد

تاثیر ورشکستگی مالی،جنگ،بازنشستگی بر روابط همسر ها

دانشجوی مامایی برای دریافت مدرک کارشناسی ارشد ،منتظر به تصویب رسیدن موضوع مورد اشاره ،در هییت داوران هیئت علمی دانشکده خود می باشد.چه ربطی به رشته مامایی میتونه داشته باشه

زندگی عادلانه نیست

اما تنها چیزیه که داریم