بیست و هشتم دی ماه هوس مسافرت به سرش زده،اونم سفر زیارتی،از من هم دعوت کرده همراهش برم.
مایل به رفتن نیستم چون هوا سرد هست و لی سوار قطارشدن را دوست دارم.
همسرجان میگه باید کسی پیدا بشه تو را از خانه در بیاره،اینجور پیش بری ،میمیری.سفر به مشهد که همیشه آرزوت بود،حالا چی شده ناراحتی؟
بلیط قطار تهیه کرده ،هتل رزرو کرده ،اومده میگه،مامان هیچ مشکلی پیش نمیاد نگران نباش.گرچه عاشق دوتا بچه اش هستم،ولی به صلاح نمی دونم تو این فصل سرد شهر غریب بره.اما کو گوش شنوا؟پیاده روی اربعین را هم موافق نبودم برود ولی خانواده اش را تنها گذاشت و رفت و با بیماری ریه برگشت،در حالی که اسباب کشی به خانه جدید داشت،نمی دونم چرا هر کار دوست داره می کنه و وقعی به مصلحت اندیشی من نمی گذاره..هیشکی با من موافق نیست،همه بهش میگن هر جور راحتی،هرجور صلاح می دونی عمل کن.انگار نه انگار من نگرانش میشم.
خودش را عاقل می دونه.دلم برای بچه هاش می سوزه که چاره ای ندارند از با او بودن.اما همسر جانش هیچ اظهار نظری نمی کنه.دلم میخواد تنهام بذاره.ولی دور و برم می پلکه.ساعت پنج عصر به مقصد مشهد سوار قطار میشیم خودش و همسرش و باباش و بچه هاش دارند عازم میشن و من را خِرکِش کنان می برند.از ساعت دو نصفه شب خواب از سرم پریده،کاش به خیر بگذره،حوصله ندارم.گوشه امن خونه را به هر جابی و انجام هر کاری ترجیح میدم ولی او معتقده هرچه جمع و جور تر بشی باز فکر می کنی دراز به دراز هستی من باید ببرمت.
از این لحظات کنار بودنشون لذت ببرید.
به نظر منمادرها همیشه نگران فرزندانشون هستند و نگرانی شما دلیل موجهی برای نرفتن ایشون نیست.
سلام
خوشبحالت امام رضا علیه السلام دوست داره
زیارت قبول والتماس دعا
یه سلام از طرف من به امام رضا کن لطفاً.
به پسرت سخت نگیر بذار جوونی کنه
رضوان عزیزم.
من تو این سن از هر سفری استقبال می کنم .
شاید خودتون هم بیست هفت یا سی سالگی سفر
دوست داشتی.روحیه تون عوض میشه.
اشکال نداره که سرد هست .از بودن در کنار خانوادت لذت ببر