نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

از خودت بگو کی هستی؟

اگر هر فرد میتوانست خودش را اون جور که هست معرفی کنه بدون سو گیری بدون خشم بدون تردید بدون خود پرستی جالب بود

قرار تو بخش روان پزشکی بیمار بگه چی شده اااوردندش بخش بستری اش کرده اند البته روان شناس بخش میگه این سوآلا به تو و دانشجوهای تحت سر پرستی ات مر بوط نیست قرار ما این سوآلات را از بیمار بپرسیم شما تحت نظر سر پرستار بخش باید راجع به داروهای مصرفی بیمار و عوارض آنان و تداخلات دارویی و مراقبت از وضع ظاهر بیمار کار کنید.این اختلاف عقیده بین مربیان پرستاری با روان شناسان مستقر در بخش وجود داشته.

پرستاران بخش هم خیلی از من و دانشجویان تحت سر پرستی ام دل خون دارند میگن دانشجو را ادب کن جلوی من دست به پرونده بیمار نزنه یه خط مراقبت کردن را میخواد گزارش کنه ننویسه تو پرونده بیمار یا شفاها یا کتبی به من گزارش کنه ببینم اصلا لازمه نوشته بشه یا نه.

خلاصه که کار آموزان تا میان سر در گمی دارند و این بهانه ها همجالبه کار درمانگر هم انتظار داره هر ده تا یا هشت یا شش تا دانشجوی خود را در اختیارش بذارم ببردشون با بیماران بهبود یافته تر گلها را ااب دهند دیوارهای حیاط را رن و نقاشی کنند و خودش آموزش دهد با خشم خود چگونه مواجه شویم.چای بخوریم با هم ورزش کنیم با هم.دست بزنیم پا بکوبیم تا یه روز بگذره.

از 69 تا 99 سی  سال هر سال شش گروه با من بخش روان پزشکی اومده اند تا اینکه این اواخر کمی دست و بال مون را باز گذاشته اند

به دانشجو ها گفتم بگین کی هستین؟مقاومت کردند اسم و فامیل خود را گفتند .نهایتا از چه رنگی خوش شون میاد و چه چیز عصبانی شون می کنه.

گفتم بیماران از ما بیشتر خود را می پوشانند میگن من خوب بودم مادرم یا همسرم یا همسایه ام با من بد رفتاری کرد تا عصبانی ام کنه برخوردی کنم بگن دیوونه است روانی است بیارن بندازند اینجا غریب و بیکس و بروند و حتی موبایلم را بگیرند تا ارتباطم با همه قطع شود

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:39 http://golneveshteshgh.blogsky.com

خیلی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد