سلام.ساعت سه نیمه شب است که نوشتن را آغاز می کنم.
نمی دانم از ذوق یک سال موفق تر شدن به زندگی کردن است یا نگران پسرم هستم که بیمار شده.از یک بامداد تا حالا بیدارم.تو مجتمع مسکونی مان صدای دزد گیر اتوموبیل چند بار تکرار شده.آیا ...یا ...؟
دیگه خوابم نبرده .گرچه دیروز هم خواب روز نداشته ام و شب هم نه ونیم خوابیده ام.
وبلاگ (دایره محدو د) دوستان وبلاگی را خوانده ام و حظ کرده ام از نوشته های شان.با خود میگم وضو گرفتن ونماز شب خواندن(گفتگو با پروردگار)بهتر است یاحضور در بین وبلاگ نویسان؟آیا شب ها بهتر به خاطرم می رسد چیزی بنویسم یا روز ها.روز که امورات منزل اجازه نوشتن به من نمی دهد شب هم که طمع دستیابی به بهشت.
گاهی با خود میگویم اگر همه به فکر تصاحب بهشت (موعود)باشیم و حلوای نقدرا رها کنیم (به قول خیام که میگه : گویند کسان بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش(وبلاگ نویسی) است /این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار /کآواز دهل شنیدن از دور خوش است)؛دیگه نماز خوانی باقی نمی ماند.
برای منم دعا کنید.منم برای شما دعا می کنم.
مهم خلوص است.
چشم حتما.
بین خدا و خرماانتخاب کردن سخته
تعارض مثبت،مثبت(جاذب،جاذب)
چرا پست تولدتون را حذف کردید


تولدتون مبارک باشه
خدا برای عزیزاتون و ما نگهتون داره ... سالیان طولانی ... انشاله که همیشه شاد و سلامت باشید
عزیزم حذف نکردم پنهان کردم.چون پسرم تب داشت نوه ام بی حال بود و من مشغول پایکوبی بودم خجالت کشیدم.
گاهی وبلاگ هم میتونه راهی باشه برای رسیدن به خدا
نگاهتون را خیلی دوست دارم...
البته که در دنیای مجازی هم فعالیت داشتن راهی به سوی خدا می تواند باشد.
سلام بانو جانم

کاشکی همه طمع بهشت می کردیم 

وقت برای وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی هم بود 

قشنگ نوشتین
آخه شنیده ام : «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود»