نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

خواهر همسر

خواهر شوهرم مهمان مان بودند برای  ناها،اومد خونه من به تنهایی،مطلقه است،به داداشش گفت: « تو باعث بدبختی منی،خواستی ازدواج کنی،منو دک کردی،گفتی شوهرش بدین،زنم مو دماغ نداشته باشه ».همسرم همکلاسی شوهرش بوده و خودش میگه:« به مادرم گفتم ؛موافق این ازدواج نیستم.تهمت می زنه».

خلاصه که ،ناهار کوفت مون شد

جالبه که او به ظاهر زندگی ما نگاه کرده و حتما با خودش گفته «این خوشبخت و من بدبختم،چون این می‌تونه خواهر شوهرخود  را مهمان کنه ؛من نمی توانم» و به عوض خوشحال بودن که محترم شمرده شده ،ناراحت که من نیز اگر چنین شوهر ی میداشتم ؛چنین زن داداشی بودم.

خب مسلما من حفظ ظاهر می کنم؛جلوی قوم همسر.اگر دهانم پر خون هم باشه ؛جلویشان تف نمی اندازم بر  زمین ؛مبادا پی ببرند در چه حال ام..زندگی هیشکی صد در صد مورد رضایت او نیست.بعضی ها بلدند صورت شان را با سیلی سرخ نگه دارند.

شاید هم حق داشته.ما چه می دونیم با چه ظرفیت روانی، چه میزان هجمه به او شده.

همسر ازش خواست خانه مان را ترک کند ؛ولی چون خلاف رضایت پروردگار می دانم راندن مهمان را ، از پسر بزرگم خواستم؛ ببوسدش و ببردش طبقه بالا و ازش دلجویی کند وجالبه بدانید ازآن روز می گوید:« هرچه خودش جلب است؛ فرزندانش مهربانند؛میدانم که به داداشم شبیهند .هه هه

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 22:11

عجب، آدم احترام میذاره چه واکنشی میبینه.
خدا اجرتون بده.

خدا توفیق قدر دانی عطا فرماید.

گیل‌پیشی جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 15:14 http://Www.temmuz.blogsky.com

امان از خواهر شوهر.
باید خوشحال باشه که زن‌داداش مهربانی مثل شما داره.

سمیرا چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 13:13

سلام بانو جان راستش، خیلی متاسف شدم که این حجم از قضاوت نا به جا رو تحمل کردید خدا اجرتون بده، ایشون خودشون رو مدیون شما کردن میدونید متاسفانه، خیلی از خواهرها تمایل دارن که هر بدی که از طرف برادرشون می بینن، فکر کنن توطئه زیرپوستی عروس هست و برادرشون پاک و مبراست، در حالیکه اکثر اوقات باعث دلخوری برادر خودشون یا تفکر خودشون هست. شما بزرگ منشی به خرج دادید، در پناه خدا باشید

ممنون از همدلی شما.سمیرا جان من از او به دل نگرفته ام.چون مستاصل است.گرچه بیش تر از من آزادی دارد.سفر می رود.

الف پلف چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 11:58

سلام . چه حرف زشتی زدند، بعد این همه سال که عضو این خونواده اید. فکر می کردم این مال سالهای اول ازدواجه که آدمها دوست دارند خوبی رو به اسم خونواده خودشون بنویسن ، بدی رو به اسم طرف مقابل!

عابر جان !نقل به مضمون کردم.دقیقا اینجور حرف نمی زند.حدودا چنین می گوید.نه به خاطر من بلکه از برادر خود جرات ندارد.همسر تحمل نمی کند. او عجیب تعصب به برادر خوددارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد