نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

دختر جهان خانم و آقا سلیمان

نود سال پیش منور دختر خانه مانده  روستا شده بود.طفلکی نه تنها چهره زیبا (به هر  جا همگنانم حلقه بستند،نگینش دختری ناز آفرین بود)نداشت بلکه یکی از پاهاش هم کوتاهتر از آن یکی بود.با این وجود آب از چاه می کشید خرند(حیاط)را آب و جارو می کرد ،برنج لا خُل(زیر خاکستر داغ برای دم کشیدن) می کرد خورش بار می گذاشت مرغ و خروس ها را آب و دانه میداد گاوشان را می دوشید ماست میزد(مایه زدن به شیر)پنیر درست می کرد سر شیر می گرفت.

تا اینکه گذر مردی تنگستانی به روستایشان افتادو...

هر پنج پسر منور الان دارای فرزندانی هستند.


پی نوشت :فرازی از شعر<<دختر زشت>>  مهدی سهیلی

نظرات 4 + ارسال نظر
سلام شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 11:01

سالش یادم نیست
ولی برنامه مشاعره که یکی از دوستان ما در آن شرکت کرد سال ۵۱ بود
جالب بود
دانشجوی پزشکی بود
هم شاعر بود و هم کلی شعر را در حافظه داشت

سال 51؟

قره بالا جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 14:31

عزیزم
خدارو شکر خوشبخت شده

عالی بود بخت و اقبال کسی که معطل مانده بود.

سلام جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 09:20

با درود
زمان جوانی این شعر مهدی سهیلی را خونده بودم ولی همان بیت اولش یادم بود
و البته داستانش را هم نمی دانستم
ولی خود مهدی سهیلی شخصیت جالبی بود
برنامه ی مشاعره را اجرا می کرد
و انگار تمام اشعار شعرای دیگر را حفظ بود
اکه کسی اشتباهی می کرد فوری تصحیح می کرد
یکی از برنامه های پر طرفدار و سرگرم کننده برای خانواده ها همین مشاعره بود
که برنامه ی خوبی در سرگرم کردن خانواده ها در دور همی بود
و البته در تقویت حافظه ها

جالبه.در چه سالی؟

آسیه پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 22:39 http://-

باز خوب منور عروس شد

منور نه تنها عروس شد که پنج فرزند به دنیا آورد آنهم پسر و هرکدام از پسر هایش هم پسرانی آوردند و دختران روستا عروس های خوشبختی شدند و پل ارتباطی بین روستای منور و تنگستان پسران و نوه های منور هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد