نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

افکاری که...

ساعت ۱:۴۴بود که با صدای ریز خنده زن همسایه دیوار به دیوار بیدار شدم(نورگیر مشترک ما شانزده  همسایه،با صدای موتور ماشینها ازفضای پارکینگها  و بگو مگو ها در اتاق های خواب ها می تونه سلب آسایش کند).

امروز گفتم از جا خیزم روم به باغ و بستان(پارک و خیابان های اطرافش)،شاید تکلیف حرکت از گردنم برداشته شود.

از نورسته ها عکس گرفتم،از گل خرزهره قرمز و سفید و صورتی،از سگی خوابیده در چمن های سبز پارک (خوش منظره) واز گربه سفیدی که با توله سیاهش ،شانه به شانه زیر درختچه ها حرکت می کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ماهش سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 16:54 http://badeyedel.blogsky.com

سلام و درود
خیلی خوبه که می زنید بیرون من که همش تو خونه ام!؟

صبح ها راه رفتن نشاط آوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد