ساعت ۱:۴۴بود که با صدای ریز خنده زن همسایه دیوار به دیوار بیدار شدم(نورگیر مشترک ما شانزده همسایه،با صدای موتور ماشینها ازفضای پارکینگها و بگو مگو ها در اتاق های خواب ها می تونه سلب آسایش کند).
امروز گفتم از جا خیزم روم به باغ و بستان(پارک و خیابان های اطرافش)،شاید تکلیف حرکت از گردنم برداشته شود.
از نورسته ها عکس گرفتم،از گل خرزهره قرمز و سفید و صورتی،از سگی خوابیده در چمن های سبز پارک (خوش منظره) واز گربه سفیدی که با توله سیاهش ،شانه به شانه زیر درختچه ها حرکت می کرد.
سلام و درود
خیلی خوبه که می زنید بیرون من که همش تو خونه ام!؟
صبح ها راه رفتن نشاط آوره