نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

فلای تودی - 728x90

به گزارش رکنا، زن خسته و شکسته از خبری که افسر پرونده به او داده بود در انتظار آمدن سایر اعضای خانواده اش روی نیمکت نشسته بود .نگاهش را به در دوخته بود و قطرات اشک از روی گونه اش سر می خورد و روسری آبی اش را خیس می کرد . کنارش نشستم و تسلیت گفتم . مات و مبهوت نگاهم کرد .گفتم میدانم حال مساعدی ندارید اما من اینجا هستم تا با انتشار سرگذشت کسانی که به پلیس آگاهی می آیند مانع از تکرار اتفاقات تلخ برای سایر خانواده ها شوم .برای همین از شما خواهش می کنم در مورد پرونده دخترتان با من صحبت کنید .


خدا حفظ شان کند،

همه کسانی را که، دوست شان دارید.

برایتان بمانند ؛همچون گلی شکفته در نظر.آنها که امیدوارید؛ به برکت وجودشان.

همواره بر مدار آرامش  و  رشد  استوار باشید به عنوان جای پا.

دوستانی که برایم آرزو کردند سلامت باشم ،محبت کردند و خوشحال شدم.

دنیا روزی بر له ماست و روزی بر علیه ما.

خدا  کند توفیق یابیم از  آن روزهایی که بر له ماست استفاده ببریم تا  تاب بیاوریم آن روزها را که بر علیه ماست.

به قول فردوسی :«گهی پشت زین و گهی زین به پشت»

اولین شنبه اردیبهشتی

شنبه گذشته ساعت هفت و نیم رفتم آزمایشگاه جواب آزمایشی ام را گرفتم و بعد پیاده به سوی کتابخانه مرکزی شهرداری و عضویت و سپس بازار کفش و انتخاب یه کفش مجلسی پاشنه کوتاه ولی ساده و در عین حال زیبا و سپس بازار عمده فروشان (باغ قلندر ها) در خیابان حکیم و تا ساعت پانزده که در خانه بودم با بدنی هلاک و خسته از راه رفتن(۸۰۰۰گام).

یکشنبه داوطلبانه خونه نوه کوچولو تا ساعت پانزده(هم استراحت و هم کسب لذت).

دوشنبه خانه و تهیه ناهار برای خودم و همسر.سه شنبه حضور داوطلبانه در منزل پسر ارشد (به صرف کسب لذت از همنشینی با نوه) و چهارشنبه از ساعت پانزده در بیمارستانی که برادر اول (فرزند ارشد مادرمان)بستری بود  و پنج شنبه در جمع خانواده همسر در باغ غدیر(یک پارک وسیع و زیبا در اصفهان) به صرف صبحانه و سپس از ساعت ده صبح همان روز ( پنج شنبه )  تا ساعت  ۱۷ عصر در کنار بستر برادر(که بهوش نبود ) در حال تاثر شدید  و  جمعه در خانه و مشغول تهیه ناهار برای خودمان و همسر مبتلا به ام.اس برادر(که از غصه برادر بزرگ مان در بیمارستان با احتمال مشکل قلبی (که بتازگی انژیو شده )بستری شده بود به موازات بستر برادر بزرگ مان.

شما بفرمایید برای من که هیجانات برام احتمال خطر را بالا می برند، چنین هفته گذراندن به صلاح بود؟

از صبح مصمم هستم علیرغم سخت بودن خویشتن داری  ،در خانه بمانم.

تاثیر دعا ها و ارزوهای خوب شما

سلام.ممنون از همه عزیزانی که دعا کردند به برادرم.خبرم کردند که حالش بهتر شده هشیاریش برگشته و توانسته بیاشامد.همسرش  بر بالینش است.من فقط دوازده ساعت کنار بالینش ماندم.دوستاش اومدند ملاقاتش ولی بهوش نبود و ناراحت رفتند.امروز همسرش که توانسته بود انرژی اش را باز یابد بر بالینش حاضر شده و خوشحال است حالش بهتر است.مرا در شادی خود شریک کرده.خستگی من بر طرف شده.امیدوا م هر چه زودتر به زندگی برگردد.تا همسر و دختر و دوستاش و برادران دیگرم و فامیل خوشحال شوند.