نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

دعای مستجاب تون را قربان

نمی دونم اگر انتظار استجابت ندارم پس چرا از تون می خوام دعا کنید.شماها معجزه اید.هر وقت دعا کرده اید در نهایت تعجب من دعاهاتون  مستجاب شده .امروز طمع کردم از شما بخواهم به پسر همکارم دعا کنید .تحت درمان با داروی آرپی پیرازول ،سدیم کربنات و فلو فنازین  دکانوآت است.سوار موتور شده و با موتور اش خورده  به کامیون پارک شده.مادرش میگه متولد تیرماه 76 است یعنی در همین ماه تولد اش است.مرتب شغل عوض میکند  گاهی بیمارستان بستری میشه.به مادرش بد گمان میشه به طوریکه مامانه گریه میکنه.فلو فنازین را هر هفته بهش تزریق می کنند.خیلی سیگار می کشه .پدرش از مادرش (وقتی ده ساله بوده )، جدا شده و بعد خودکشی کرده (وفوت  شده ).دعا کنید داروهاش را مرتب بخورد و شغل عوض نکند.اگر همانند من به درد دل های مادرش گوش کنید همینقدر متوجه می شوید او محتاج  دعای خیر شماست.فرشته های حقیقی در صفحات مجازی ،زمزمه کنید .

معجزه دفع ادرار

خانم...زنگ زده  رضوان جان!به دادم برس .به فریادم  برس.بابامو عمل جراحی فتق (اینگواینال)<<کشاله ران>>کرده دکتر جراح عمومی،اما حالا احتباس ادرار پیدا کرده؛چرا که  سوند ادراری حین عمل را خارج کرده اند.حالا دکتر جراح میگه میتونید ببرید اورولوژی(پزشک مجاری ادرار)کار من تمام  شده.

گفتم پرستار ها برای کمک به دفع ادرار میبرند بیمار را حمام و به تناوب آب گرم و آب سرد بر بدنش می ریزند یا صدای شر -شر آب را به سمع بیمار می رسانند ولی دکتر جراح می بایست مشاوره مجاری ادرار درخواست می کرد.

دعا کنید به پدرش

امروز آنلاین با دکتر ارورولوژمشاوره دارند.

مصداق ضرب المثل :

<<طرف رفته ابرو  یش بردارد ،زده اند چشمش را کور کرده اند .>>

اینم سیستم درمانی مون(حالا  میان میگن سیاه نمایی نکن.)

آموزش با یادگیری ضرب المثل ها

جناب همسر(همسر جان)   ،   موقع صحبت کردن از زمین و زمان برای دیگران   ،   ناب ترین ضرب المثل ها را به کار میگیرد ؛حالا از کجا اینقدر در حافظه دارد  و عالی تر ،کاربرد آن را می داند   ؛ من مانده ام.

داشت می گفت <<گربه در راه خدا موش نمی گیرد>>پشت تلفن به همکارش.

گفتم  : مگه چی شده؟

گفت : برای دخترش پسری از منطقه اعیان نشین شهر رفته خواستگاری ؛   او هم با ذوق و شوق فراوان،  دختر یگانه زیبا رو را ،  با کلی جهیزیه راهی خانه پسره(عکاس)کرده  ؛ بعد از مدتی اسکان یافتن در طبقه بالایی خانه پدر پسر،روزی بدون اطلاع دادن به خانواده دختر ، همه جهیزیه و طلاها را فروخته اند (زن و  شوهر جوان با هم)که بروند خارج از کشور.

پسره خودش رفته و دختر ایشان را قال گذاشته.حالا همکارم به حرف من رسید که می گفتم <<ذوق نکن ببین چرا از بین اینهمه صنم،یاسمن(دخترت)را انتخاب کرده .گوش نمی داد.>.>

خرید خانه آخرت توسط خانواده همسر

امروز ساعت 8ونیم صبح با همسر جان رفتیم آرامستان تا تکلیف یک طبقه دیگر مزار مادر شان را  را روشن کنیم.اطلاعیه زده بودند اگر رجوع نکنید به غیر واگذار می شود .با دریفت 4 میلیون تومان چشم طمع از طبقه  بالایی برداشتند.خوش به حال آن فرد که در کنار ایشان ماوا بگیرد گرچه گفتنش هم سخت است ولی گویا جاره را در این دیدند.

ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه دیگه به خونه رسیده بودیم در حالی که میوه و ناهار آماده به خانه آورده بودیم.امروز همسر جان بعد مدتها ترس از قند(پیش دیابت)را به کنار گذاشت و فالوده مهمان ام کرد.گرچه سفر سی کیلومتری ما به محل آرامستان  شهر اقماری بیش از سه ساعت نبود ولی سفر جالبی بود..شما  را به دعایی از داشتن  آرامش در زندگی هدیه می دهم.

با یه تیر دو نشان

در میدان نقش جهان مردم هم رای می دادند هم حظ می بردند و اینو  نشونه زرنگی خود می دونستند.فاطمه خانوم (عزیز بانوی فامیل ما )سالاد  اولویه درست کرده بود  و با نون باگت  آماده کرده بود.چای را  تو دو تا  فلاکس دم کرده بوده، میوه های فصل(زرد آلو و گیلاس و هلو ) در ظرف های قشنگ آورده بود ،شیرینی(زبون) آورده بود و بساط پهن کرده بود تا بچه ها دلخوشی داشته باشند و بزرگتر ها بی دغدغه رای خود را به صندوق بیندازند .دیگه مثل گذشته ها روز رای گیری فقط روز ادای تکلیف ملی - مذهبی حساب نمیشد.هم فال بود و هم تماشا.