دیروز برادر همسر« که سه سال پیش روده بزرگ را قبل از بدخیم شدن اعوجاجش ،جراحی کرده»،همسر را احضار کرد تا بخشی از لوازم کار (نجاری), دوران جوانی خود را بهش واکذار کند.
امروز همسر آهی کشید و گفت:« میدونی چقدر سخت است تسلیم ناتوانی شدن؟برادرم هر روز آخرین ورژن وسایل کار خود را خریداری می کرد تا کارش را رونق دهد.دیروز با قطع امید از علایقش هر تکه از وسایلش را به یکی از ماها واگذار کرد».
گفتم:«می خواد دل بکنه از وسایلش.چون دکتر توصیه کرده کار سبک کنه.».
اما کشیدن آه یک برادر ،دل ادم را فشرده می کند.چقدر با برادر بزرگترش خاطرات کودکی دارد،زمانی که پدرشان در کویت به جرم سفر قاچاقی بدون گذرنامه اسیر و زندانی شده بود و مادرش از دونفری شون خواسته بود در غیاب پدر برای اسایش خواهران و برادران کوچکتر تلاش کنند.
خدا هم پدر و هم مادرش را رحمت کند و بر عمر برادرش و بازماندگان خانواده بیفزاید.
سلام.
خدا سلامتی و شفا بده ان شاءالله
سخته
روح پدر و مادرش هم شاد و قرین رحمت اللهی
بله ممنون
ان شاء الله سلامت باشن
الهی آمین.ممنون از دعای خیر شما
خدا همه رو حفظ کنه
شما را نیز،ما را هم.ممنون از دعای مهربانانه تان
خدا رحمت کنه درگذشتگان رو!
با آرزوی سلامتی همه ی بیماران و عاقبت بخیری
ممنون از محبت بی پایان شما
در بخشیدن چیزهایی که بهشون دل بستهای هم درد است هم رهایی. امیدوارم با شرایط جدیدشون تطبیق پیدا کنند و بتونن در لحظه زندگی کنن. بیماریهای سخت یه آدمها میگن که تو به زودی میری ولی در واقع خیلی از ما زودتر و بدون هشدار قبلی میریم یاد افشین یداللهی افتادم و شعری که میگفت بارها از سالروز مرگ خودمون در تقویم گذشتهایم...مرگو زندگی توالی همند انگار
البته ایشان بسیاری کارها کرده از بخشش سپرده هایش به شاگردان مغازه نجاری اش و مهریه همسرش
خدا سلامتی بده.
بیماری خیلی سخته