نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

دیشب زنگ زدم پسر جان بزرگم که دلم برا نوه ها تنگ شده،شما را چه شده،منو بی خبر از خود گذاشته اید؟شاید رفته اید سفر؟(چون گفته بود بیایید باهم بریم شمال گفته بودم هوا گرمه برای بچه هات نگران میشم),که گفت:« نه،ولی همسرم چشاش را لیزیک کرده و در منزل مامانش منتظر بهبود وضع چشماشه».بعد هم که از تهران ،پسر کوچولوم(که۳۲ ساله میشه شش ماه دیگه)،از راه رسید.

خلاصه که دیروز بر ما خوش روز و شبی گذشت.

نظرات 5 + ارسال نظر
سمیرا پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 01:43

مبارکتون باشه این شادی و پربرکت باشه براتون ان شاءالله

ممنون عزیزم

فاضله چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 20:19 http://golneveshteshgh.blogsky.com

ماهش چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 17:48 http://badeyedel.blogsky.com

چشمتون روشن

قره بالا چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 08:12 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

همیشه به خوشی و سلامتی

ممنون گلی جونم

گیل‌پیشی چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 05:30 http://Www.temmuz.blogsky.com

همیشه شاد باشید و در کنار عزیزانتون

همچنین شما مهربانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد